کد خبر : 1236944 | 08 اردیبهشت 1394 ساعت 13:25 | 28.7K بازدید | 0 دیدگاه

حسن میرزایی: شعار ایران ایران در فرودگاه نپال

نجات جان مرد نپالی به دست پزشک تیم‌ملی

پزشک تیم ملی ایران جان مرد میانسالی را در فرودگاه نپال را که علایم حیاتی اش را از دست داده بود، نجات داد.

نجات جان مرد نپالی به دست پزشک تیم‌ملی
بهار حسن میرزایی پزشک تیم ملی فوتبال دختران نونهالان ایران در گفت‌وگو با "ورزش سه"، از اتفاقاتی که بعد از زمین لرزه ریشتری 7.9 در نپال رخ داد، صحبت کرد.

شروع زلزله نپال

آنقدر اتفاقاتی که در نپال اتفاق افتاد سخت بود که من وقتی در مورد آن صحبت می کنم. باورم نمی شود که آن روزها سپری شده است. زمانی که زلزله رخ داد بازیکنان لباس پوشیده و آمده در رختکن بودند، رختکن ما در طبقه دوم ورزشگاه بود که یک دفعه زلزله شروع شد. من از بازیکنان خواستم که در چارچوب در و زیر میز قرار بگیرند تا اتفاقی برای آنها نیافتد. تیم ما تنها تیمی بود که در رختکن بود، چون رختکن تیم هند در طبقه اول بود و آنها خیلی زود خودشان را به وسط زمین رساندند.

خرابی ورزشگاه کاتماندو

بعد از اولین زمین لرزه بازیکنان از رختکن خارج شدند و به وسط زمین رفتند، اولین چیزی که توجه را جلب می‌ کرد، خاکی بود که در هوا از خرابی ساختمان ها به وجود آمده بود. قسمتی از ورزشگاه هم خراب شده بود که خدا را شکر چون بازی شروع نشده بود، تماشاگری در استادیوم حضور نداشت. با شروع پس لرزه ها مردم شهر کم کم خودشان به داخل زمین استادیوم رساندند. این وضعیت برای تیم ما حدود 5، 6 ساعت طول کشید.

شعرخواندن بازیکنان آنها را از استرس خالی کرد

بچه های تیم متوجه همه چیز بودند اینکه چه اتفاقی افتاده و حسابی ترسیده بودند. ما هم سعی کردیم کاری کنیم تا بچه ها ترسشان را خالی کنند و ذهنشان از این اتفاق صدمه نبیند برای همین به همراه مربیان تیم از بچه ها خواستیم که بازی کنند و شعر بخوانند و سعی کردیم که از خوراکی هایی که همراه تیم بود استفاده کنند تا از این شرایط فاصله بگیرند. این اولین تجربه حضور من در کنار یک تیم ورزشی بود. تجربه نادری که شاید کمتر کسی آن را درک کند، مرور کردنش برای خودم خیلی سخت است اما دیدن خوشحالی بازیکنان در هنگام خواندن شعر در زمین در حالی که همه شهر استرس داشت، به نحوی خیال آدم را راحت می‌ کرد و من را خیلی خوشحال کرد.

کمک های اولیه به مردم در استادیوم نپال

آمبولانسی که در کنار زمین استادیوم برای بازی حضور داشت، بعد از اولین زلزله به داخل شهر رفت و زمانی که مصدومین و مردم به استادیوم هجوم آورده بودند، تنها کسی که وسایل پزشکی اش همراهش بود من بودم. برای همین سعی کردم چند پیچ خوردگی را با یخ گذاشتن حل کنم. بعد از 5، 6 ساعت نماینده ای اف سی کنار آمد و گفت بازیکنان نمی‌ توانند شب را اینجا بمانند چون مسوولین برگزاری نمی‌توانند، امنیت آنها را تامین کنند. از طرفی هتل تیم‌ملی هم خارج از شهر بود و بخشی از جاده تخریب شده بود و پلیس مشغول بازکردن راه بود.

صحنه های دلخراش بعد از زلزله

کل اتفاقاتی که افتاد عجیب بود، از استادیوم که خارج شدیم صحنه های خوبی در شهر نبود، ساختمان ها تخریب شده بود و مردم شرایط خوبی نداشتند. خیلی ها جلوی اتوبوس تیم را می‌ گرفتند تا سوار شوند تا خودشان را از آن شرایط دور کنند.

شبی که تا صبح در هتل نخوابیدیم

شب که به هتل رسیدیم ساختمان های کناری هتل تخریب شده بودند، هتل ما هم ترک بزرگی برداشته بود اما فرونریخته بود. آب داخل طبقات بود و اصلا قابل اسکان نبود. هتل حیات کوچکی داشت در اینجا باید از مردم کشور نپال و مسوولین هتل تشکر کنم که با وجود زلزله و فقری که داشتند نهایت همکاری را با ما انجام دادند. در هتل برای فرار احتمالی باز ماند و در حالی که کادرفنی تا صبح بیدار بودند، نگهبانی هم در کنار در برای ما گذاشتند.

هیچ هواپیمایی اجازه نشستن در فرودگاه نپال را نداشت

هیچ پروازی نمی‌ توانست بعد از زلزله در فرودگاه نپال بنشیند به جز هواپیماهای نظامی که حامل امکانات پزشکی بودند. 12 ساعت تاخیر بدون آب و غذا و دستشویی شرایط را سخت کرده بود، تا اینکه هواپیمای قطری که 8 ساعت بالای فرودگاه نپال پرواز می‌ کرد تا اجازه نشستن به او بدهند. وقتی که بازیکنان سوار هواپیما شدند از شدت خستگی و استرس اتفاقاتی که افتاده بود، خوابشان برد. بعد از رسیدن به دوحه هم بازیکنان بلافاصله هواپیمایشان را عوض کردند و راهی ایران شدیم. بهترین لحظه دیدار بازیکنان با خانواده هایشان بود که شادی زیادی را به همراه داشت و آدم باور نمی‌ کرد که از آن اتفاقات سخت فاصله گرفته ایم.

در فرودگاه نپال، ایران ایران گفتند

در فرودگاه که بودیم چون ساعت ها آنجا مانده بودیم برای اینکه خطری بازیکنان را تهدید کند، روی باند فرودگاه رفتیم وقتی که هوا تاریک شد پس زلزله ای به شدت 6.7 آمد که نسبتا زمان طولانی ای هم داشت، دیدم که یکی از بازیکنان من را صدا می‌ کند به آقای میانسالی اشاره کرد که با صورت به زمین خورده بود، وقتی به سمتش رفتم دیدم نبض ندارد سریع احیا را که ماساژ قلب بود شروع کردم و خوشبختانه آن مرد به زندگی بازگشت، در فرودگاه به دلیل تاخیر در کل پروازها تعداد زیادی مسافر حضور داشتند و بعد از آن همه اتفاقات بد از دیدن این صحنه خوشحال شدند و از آنجایی که روی پیراهن های کاروان ایران نام و پرچم ایران چاپ شده بود، دست زدند و ایران، ایران گفتند. البته با وجود آنکه کار من خیلی به چشم آمد، اما سرمربی و کمک مربی هم در این شرایط خیلی کمک کردند.

دیدگاه‌ها