کد خبر : 1284984 | 04 آذر 1394 ساعت 11:46 | 22.4K بازدید | 1 دیدگاه

تقدیر تو بود که مقابل یک ورزشگاه از دنیا بروی

نامه پسر یکی از قربانیان پاریس به پدرش

مانوئل دیاس قرار نبود در شبی که کشته شد کار کند. راننده پرتغالی 10 سال برای یک شرکت اتوبوسرانی کار می‌کرد تا اینکه 3 سال قبل بازنشسته شد، ولی باز هم در موارد خاص مسافرانی را که تقاضا می‌کردند، جابه‌جا می‌کرد.

نامه پسر یکی از قربانیان پاریس به پدرش
به گزارش "ورزش سه"، آخرین آنها جمعه دو هفته پیش بود. او گروه تماشاگرانی را که برای دیدن بازی فرانسه- آلمان تاخیر داشتند مقابل ورودی اصلی ورزشگاه استاد دو فرانس پیاده کرد.
پسرش میکائل دیاس می‌گوید: «او آن شب نمی‌خواست کار کند، ولی با این پیشنهاد موافقت کرد.» لحظاتی بعد از اینکه دیاس مسافران را پیاده کرد، اولین بمبگذار انتحاری خودش را منفجر کرد. شدت انفجار به‌قدری بود که ورزشگاه لرزید و دیاس تنها قربانی این بمب بود. ابتدا قرار بوده راننده دیگری این کار را انجام دهد، ولی مسافران از مانوئل خواسته بودند که او آنها را به ورزشگاه برساند. با وجود این میکائل مرگ پدرش را بدشانسی نمی‌داند و معتقد است که این «تقدیر او بوده». مانوئل طرفدار پر و پا قرص فوتبال بود و مرگ او در رسانه‌های ورزشی فرانسه بازتاب زیادی داشت. از جمله یکی از برنامه‌های پربیننده «کانال پلوس» که با نامه میکائل خطاب به پدرش شروع شد. متن این نامه خواندنی است:
اسم تو مانوئل دیاس بود و پدرم بودی. یک شیفته فوتبال. همیشه برای من از کودکی‌ات در تابستان سال 66 می‌گفتی، وقتی بعد از یک ساعت پیاده‌روی به کافه‌ای در روستای مجاور رفتی و روی صفحه سیاه و سفید و کوچک تلویزیون متوجه بازی انگلیس- پرتغال شدی که زندگی‌ات را تغییر داد. فوتبال ورزشی بود که تو را به هیجان می‌آورد، متاثر می‌کرد و حتی گاهی به گریه می‌انداخت، ولی هر لحظه روحت در تسخیر آن بود. تو دوران پرافتخار «استاد دو رنس» را زندگی کرده بودی، در هوای منفی 5 یا منفی 10 درجه هم به تیمت وفادار بودی و روی سکوها حاضر می‌شدی. تیم ملی زادگاهت پرتغال برایت عزیز بود، ولی تیم ملی فرانسه، کشوری که تو را پذیرفته بود به تو احساس غرور خاصی می‌بخشید.
برای من تو کارشناس فوتبال بودی. تمام شبکه‌ها و میزگردهای فوتبالی را تماشا می‌کردی. ممکن نبود که یکی از بازی‌های پاری‌سن‌ژرمن، منچستریونایتد، رئال‌مادرید و لیگ‌قهرمانان را از دست بدهی. دیدن اینکه تو در رستوران هم با گوشی بازی اسپورتینگ پرتغالت را گوش می‌کردی، مرا گاهی عصبی می‌کرد. می‌خواهم بدانی که تو این علاقه را به من منتقل کرده بودی و بعد از هر شکست در خفا برای تو غصه می‌خوردم.
ولی همه اینها مربوط به قبل است، قبل از این حمله تروریستی پوچ که زندگی‌ات را گرفت. حالا دیگر همه اینها تمام شده، دیگر خبری از شب‌های فوتبالی دونفره‌مان نخواهد بود، دیگر با اسکایپ برای تحلیل بازی‌ها گفت‌وگو نخواهیم کرد، دیگر به ورزشگاه نخواهیم رفت. دیگر از آنچه تو را به هیجان می‌آورد و ما را به هم پیوند می‌داد خبری نیست.
این برای من سخت است، برای همه ما سخت است، ولی سعی می‌کنم خودم را با مراسم یادبودی که برایت برگزار شده تسکین بدهم، شنبه قبل از بازی باشگاهت اسپورتینگ مقابل بنفیکا و روزنامه و برنامه‌های مختلف ورزشی، مثل همین برنامه که همیشه تماشا می‌کردی و دوست داشتی. تو مقابل یک ورزشگاه فوتبال از دنیا رفتی، ورزشگاه فرانسه تو. ترجیح می‌دهم که فکر کنم تقدیر تو همین بود. میکائل"

دیدگاه‌ها