کد خبر : 1349382 | 23 مرداد 1395 ساعت 13:52 | 27.5K بازدید | 0 دیدگاه

از فریتز لانگ و بیلی وایلدر تا کلوپ و کونته و گواردیولا

لیگ برتر انگلیس؛ به یاد دوران طلایی هالیوود

«از لیگ قهرمانان هم مهمتر شده است.» این جمله را درباره فصل 2017-2016 لیگ برتر انگلیس می‌گویند.

لیگ برتر انگلیس؛ به یاد دوران طلایی هالیوود

به گزارش "ورزش سه"، یورگن کلوپ، مورینیو، گواردیولا، ونگر، آنتونیو کونته، پوچتینو، رانیری، رونالدو کومان و بیلیچ و ماتزاری در این فصل در لیگ برتر مربیگری خواهند کرد. مربیان بزرگ غیرانگلیسی، در لیگ برتر؛ یادآور شرایط سینمای هالیوود در اواسط دهه‌ی 1930 و دهه‌ی 1940؛ زمانی که اغلب کشورهای اروپایی تنش سالهای منجر به جنگ جهانی دوم را تجربه می‌کردند و بعد همین جنگ به مرز ویرانی کشانده بودشان، اما آمریکا به عنوان یکی از کشورهای درگیر در جنگ، از فرود بمب و موشک در امان و اقتصادش هم پس از عبور از یک دوره رکود شدید، رو به شکوفایی بود.

 

1134264

 

پس فریتز لانگ که با ساختِ «متروپولیس» و «M» ستاره بین‌المللی سینمای آلمان بود، به پیشنهاد «گوبلز» وزیر تبلیغاتِ هیتلر برای گرفتن یک پست مهم دولتی در آلمان پاسخ منفی داد و به فرانسه رفت. و از فرانسه راهی آمریکا شد تا در هالیوود فیلم ساختن را پی بگیرد. لانگ در همان سالهای نخستین حضور در امریکا، چند فیلم-نوآر موفق از جمله خشم(1936) وفقط یک بار زندگی می‌کنی(1937)  را ساخت.  آلفرد هیچکاک که در انگلیس ستاره شده بود و با ساخت چند فیلم مهم، یک پدیده به شمار می‌رفت، لندن را به مقصد امریکا ترک کرد. بیلی وایلدر هم پس از تحصیل و فیلمسازی در اتریش و آلمان، در 1933 وارد آمریکا و هالیوود شد.

 

از همان سالهای آغازین دهه 1940 وایلدر تبدیل به یکی از کارگردانان برجسته جهان شد. ساخت غرامت مضاعف(1944) و سانست بلوار(1950) نام وایلدر را در تاریخ سینما ماندنی کرده است. وایلدر پیش از آنکه یک کارگردانِ برجسته در هالیوود شود؛ نویسنده‌یی مشهور شده بود، چون فیلمنامه کُمدی نینوچکا(1939) را برای «ارنست لوبیچ» نوشته بود؛ کارگردان المانی‌ای که در دهه 1920، به امریکا رفته بود. در دهه 1930 و 1940، نابغه‌های اروپایی، نقش اساسی در شکل‌گیریِ دوران طلایی سینمای آمریکا داشتند؛ روندی از مهاجرتِ کاریِ نخبگان به سینمای امریکا، که بعدها ادامه پیدا کرد.

 

 

1134265

 

 

و حالا مربیان نخبه‌ی آلمانی، فرانسوی، پرتغالی، هلندی، ایتالیایی، اسپانیایی در لیگ برتر انگلیس؛ جایی که در رشد و پرورش مربیان بومی ضعیف است؛ آنقدر ضعیف که فقط یک ماه پس از استعفای روی هاجسون از سرمربیگری تیم ملی انگلیس، بهترین گزینه‌یی که برای جانشینی‌اش پیدا می‌کنند، «سم آلاردایس» است؛ مربی‌ای که بیش از 20 سال در فوتبال، پروژه‌ی اصلی‌اش تلاش برای سقوط نکردن تیم‌هایش به لیگ پایین‌تر بوده است. این یک دوره‌ی تاریخی در فوتبال باشگاهی انگلیس و اروپاست، چون جمع شدن این همه مربیِ نخبه در یک لیگ، پیش‌تر رخ نداده است.

 

رکود در ایتالیا، توزیع نشدن قدرت در المان و اسپانیا

 

فوتبال باشگاهی ایتالیا یک دوره رکود طولانی را سپری می‌کند؛ رکودی که به نظر فابیو کاپلو و آریگو ساکی، بیش از هرچیز ناشی از ورزشگاه‌های پیر و مدرن نشده‌ی ایتالیاست. برخی کارشناسان پیش‌بینی می‌کنند با انتقالِ ایگواین از ناپولی به یوونتوس، فاصله یووه با دیگر مدعیان قهرمانی سری آ بیش از گذشته شود. در آلمان، همچنان قوانین دست و پاگیری برای امثال آبراموویچ و خانواده گلیرز و به طور کلی میلیاردرهای خواهان مالکیت خصوصی در کار است و از سوی دیگر، همچنان بایرن امپراتوری‌ نفوذناپذیرش را دارد؛ همان موقعیتی که پی.اس.جی در فرانسه دارد. در اسپانیا هم دیه‌گو سیمئونه معجزه‌اسا به رقابت با رئال و بارسا ادامه می‌دهد.

 

1133136

 

در این شرایط فوتبال انگلیس با توان مالی‌ای که متاثر از سرمایه‌گذاری مالکان ثروتمند و البته حق پخش تلویزیونی میلیارد پوندی‌ای که عادلانه میان باشگاه‌ها توزیع می‌شود؛ رقابتی‌ترین لیگ اروپا را شکل داده است. و این رقابت نزدیک، به تدریج مربیان اِلیت غیرانگلیسی را به جزیره کشانده است؛ مربیان بزرگ از چالش‌های دشوار استقبال می‌کنند. پس از بارسا و بایرن، برای گواردیولا چه چالشی مهم‌تر از مربیگری در لیگ برتر؟ یورگن کلوپ پس از چندین سال تلاش برای پایین کشیدن بایرن از قدرت در بوندسلیگا، یا باید سرمربی بایرن مونیخ می‌شد، یا به جایی می‌رفت که عاشق فرهنگ فوتبال‌اش است، جایی که فوتبالِ شمالی در کار است: انگلیس.

 

اگر فرگوسن مانده بود...

از آغاز فصل 07-2006  تا پایان فصل 13-2012 ، یک قدرت برتر و کیفیت برتر در فوتبال انگلیس وجود داشت؛ منچستریونایتدِ فرگوسن؛ تیمی که پس از جداییِ دیوید بکام در سال 2003 و کاهش قدرت تاثیرگذاری روی کین در بازی‌ها، وارد دوره‌ی تازه شده بود و سه سال زمان نیاز داشت تا با نیروهای تازه‌ی خود، از کارلوس کی‌روش گرفته تا رونی و رونالدو و مایکل کریک و فن‌درسار و ویدیچ و اورا، دوباره تبدیل به قدرت اول انگلیس شود. از 2006 تا 2013، یونایتد 5 بار قهرمان لیگ برتر شد و در دو فصلی که نایب قهرمان شد(2009-2010 و 2011-2012) هم تا روز آخر فصل به قهرمان نزدیک بود. یونایتد در 2010، با یک امتیاز کمتر از چلسی، نایب قهرمان شد و در 2012، گل دقیقه 92 سرخیو اگرو به استوک سیتی باعث شد منچسترسیتی با تفاضل گل بهتر، بالاتر از یونایتد قرار بگیرد.

 

 

1113513

 

 

بازنشسته شدنِ فرگوسن در پایان فصل 2012-2013، خیلی چیزها را در فوتبال انگلیس تغییر داد. در اولین فصل لیگ برتر پس از فرگوسن، لیورپول قدرت غافلگیرکننده‌ی فوتبال انگلیس بود؛ تیمی که در فصل دوم سرمربیگری برندن راجرز، با جرارد و استوریج و و سوارز و استرلینگ، 101 گل در لیگ زد اما پایین‌تر از سیتی دوم شد. آرسنال در همان فصل، بنا بر عادتِ ارسن ونگر، پایین‌تر از چلسی چهارم شد و منچستریونایتد با دیوید مویس هفتم شد. به سادگی می‌توان فهمید که آرسن ونگر بزرگ‌ترین سودکننده در میان مربیان لیگ برتر، از بازنشستگی فرگوسن بود، چون لیورپول با راجرز با 101 گل زده و چلسی با مورینیو، در حضور فرگوسن هم سهمیه لیگ قهرمانان را کسب می‌کردند و تیمی که در حضور فرگوسن، از Big 4 خارج می‌شد، ارسنال بود؛ اتفاقی که می‌توانست به برکناری ونگر منجر شود.

 

از اواسط دهه 1990 تا 2013، فقط دو مربی توانسته بودند بیش از دو فصل، «کیفیت و قدرت برتر» را در لیگ برتر دیکته کنند؛ فرگوسن و ونگر. اما از 2013 به بعد، قدرت بیش از زمان تسلط فرگوسن، توزیع شده و فاصله کیفیِ تیم‌ها کم شده است. در زمانه‌یی که پوچتینو با تاتنهام پدیده‌یی ویژه شده و رانیری لستر را به قهرمانی رساند؛ مورینیو اخراج از شغل خود را تجربه کرد. پس از بازنشستگی فرگوسن، تاتنهام با پوچتینو به قهرمانی لیگ نزدیک شد، آرسن ونگر موقتا از خطر اخراج دور شد، یک تیم آتسایدر(لستر) به قهرمان رسید، اورتونی‌ها فهمیدند که بدونِ دیوید مویس، می‌توانند به فوتبالی بهتر و رده‌هایی بهتر از میانه‌های جدول فکر کنند. همه‌ی این تغییرات، ناشی از بازنشستگی آلکس فرگوسن بود که دو دهه، با وقفه‌های دو سه ساله، تیم‌اش قدرت برتر فوتبال انگلیس بود. وقتی در یک لیگ، قدرت مسلط در کار است؛ تیم‌های دیگر، خودشان را در نسبت با قدرتِ برتر، تعریف و تحلیل می‌کنند. و حالا فعلا قدرت مسلط دیگری در کار نیست.

 

چهار سهمیه و این همه مدعی

 

اکنون در آستانه اغاز فصل 2016-2015 مدیران و مالکان باشگاه‌های مختلف، از یک سو می‌خواهند گپِ بزرگی که در نبودِ قدرت مسلط بلند مدت ایجاد شده را با جذب مربی بزرگ و خرید بازیکنان گران قیمت پر کنند و از سوی دیگر، همه این مالکان و مدیران، در هراس از ناکامی هستند: لیگ برتر انگلیس چهار سهمیه در لیگ قهرمانان دارد و ممکن نیست کونته و گواردیولا و مورینیو و ونگر و پوچتینو و رانیری همگی این سهمیه را به دست بیاورند.

 

1132100

 

 

این نوشته، ورودی یا مقدمه‌ی چند یادداشتی است که در طول هفته‌ی جاری خواهم نوشت. شنبه و یکشنبه بازیهای هفته نخست لیگ برتر انگلیس برگزار می‌شود. پس از برگزاری این بازیها، چند یادداشت در تحلیل تاکتیکی و تحلیل فلسفه‌ی بازی تیم‌های گواردیولا، کونته، مورینیو، کلوپ، کومان، پوچتینو، ونگر و ماتزاری خواهم نوشت.

 

این یک فصل تاریخی در تمام ادوار لیگ برتر انگلیس است و حتا یک فصل تاریخی در فوتبال اروپا؛ فصلی که در آن اغلب نخبه‌های اروپا و امریکای لاتین در مربیگری، در یک کشور و یک لیگ جمع شده‌اند؛ دوره‌یی که ما را یاد عصر طلایی سینمای آمریکا و هالیوود می‌اندازد؛ دوره‌یی پُر از داستان‌های هیجان‌انگیز. فوتبال، همیشه داستان‌های جالبی در سینه‌‌ی خود دارد، برای روایت کردن. و در فصل 2015-2016 لیگ برتر انگلیس، چه داستان‌های هیجان‌انگیزی در انتظارمان است...

 

فرزاد حبیب اللهی

دیدگاه‌ها