کد خبر : 1482090 | 29 آذر 1396 ساعت 09:39 | 9.4K بازدید | 0 دیدگاه

اگر مدیر قبلی فدراسیون بود، محرومیتم را پیگیری نمی‌کرد

علی حسینی: حتی فکر کردن به ۸ سال قبل آزارم می‌دهد

نایب قهرمان دسته فوق سنگین وزنه برداری جهان گفت: در ۸ سال محرومیتم گاهی مجبور شدم کارهایی که دوست نداشتم، انجام دهم.

علی حسینی: حتی فکر کردن به ۸ سال قبل آزارم می‌دهد

به گزارش  "ورزش سه"، سعید علی حسینی، وزنه بردار اردبیلی که در آستانه ۳۰ سالگی توانست به اولین مدال جهانی خود برسد، حالا آرزوهای بزرگتری برای خود دارد.


او که در مسابقات جهانی ۲۰۱۷ در دسته فوق سنگین توانست به مدال نقره برسد، به نظر می رسد عزم خود را برای رسیدن به کسب عنوان قویترین مرد جهان جزم کرده است.


در ادامه گفت و گوی ایران ورزشی با سعید علی حسینی که بیشتر پیرامون ۸ سال دوری او از وزنه برداری است را می خوانید.


* زندگی‌ات را می‌توان به چند بخش تقسیم کرد. روزهای اوج جوانی و درخشش، محرومیت مادام العمر، بازگشت دوباره و حالا هم قهرمانی.


هر کدام از بخش‌ها برای من یک فصل طولانی است.


* برگردیم به هشت سال قبل. هنوز هم ابهام‌هایی وجود دارد.


دوست ندارم به آن روزها برنگردم چون یادآوری برخی مسائل، آزارم می‌دهد. البته می‌دانم که برای خبرنگاران جذابیت دارد اما یادآوری‌اش، هم من، هم خانواده و هم پدرم را اذیت می‌کند. همین الان که بخشی‌اش یادم افتاد، ناراحت می‌شوم. نمی‌خواهم مردم مرا با آن اتفاق‌ها به یاد بیاورند.


* پس می‌خواهی این هشت سال را به نوعی از زندگی‌ات حذف کنی.


فقط بخش ورزشی‌اش را چون در این مدت اتفاق‌های خوبی در زندگی‌ام افتاد اما مسائلی که در ورزش پیش آمد را می‌خواهم فراموش کنم.


* خیلی‌ها می‌گویند در وزنه‌برداری دنیا، مافیا وجود دارد برای اینکه ما را با مشکل مواجه کنند.


چه کسی در خارج از کشور علیه ما نقشه می‌کشد؟ من این را قبول ندارم. ما گاهی از داخل لطمه می‌خوریم. به هر حال دلم نمی‌خواهد به آن روزها برگردم و معتقدم من باید کار خودم را انجام دهم. اصلا بحث این نیست که حاشیه ایجاد شود. نمی‌خواهم به قبل برگردم. ضمن اینکه طرف مقابل نیست که بخواهد از خودش دفاع کند.


* اما در گذشته شما مسائلی وجود دارد که نمی‌توان راحت از کنارش گذشت. بعد از موضوع دوپینگ و ویران شدن خیلی از مسائل که در ذهنت ساخته بودی؛ چطور شد که توانستی خودت را دوباره بسازی؟


روزهای اول خیلی سخت بود. بیشتر سعی می‌کردم با توجه به اتفاق‌هایی که افتاده و سر و صدایی که راه افتاده، عده‌ای کمکم کنند تا حداقل بحث مادام العمر برداشته شود و بتوانم برگردم ولی کمکی نشد. تنها بودم و کسی هم (جز خانواده ام) حمایتی نکرد و دیگران هم سعی می‌کردند بیشتر از من دور باشند. قدرت تغییر شرایط را نداشتم اما پدرم تلاش می‌کرد راهی برای نجات من پیدا کند. دوستان مذهبی داشتم که از همان روزهای اول ارتباطم را با آنها بیشتر کردم. سعی کردم بیشتر در محافل مذهبی شرکت کنم. نه کار خاصی داشتم نه حرفه ای. قرار گرفتن در این محیط صبری را در دل من ایجاد کرد و باعث شد روزهای سخت برایم راحت‌تر بگذرد. من در موقعیتی بودم که حتی مبارزه هم نمی‌توانستم بکنم. مادام‌العمر محروم بودم و مبارزه نتیجه نداشت. باید می‌نشستم و شرایط را می‌پذیرفتم. اگر می‌دانستم ۸ سال است، می‌گفتم مباره می‌کنم تا برگردم اما در آن مقطع کلا کنار کشیدم. به پدرم هم توصیه می‌کردم که زیاد دنبالش نرو چون درگیرش می‌شوی و اذیت می‌شوی.


* پس پذیرفتی؟


همنشینی با دوستان مذهبی، باعث شد نگاهم به زندگی تغییر کند. زمانی تمام فکر و ذکرم این بود که قهرمان جهان شوم اما وقتی دیدم در آن مسیر راه به جایی نمی‌برم، مسیرم را تغییر دادم. هر انسانی می‌تواند مسیرهای مختلف داشته باشد. تصمیم گرفتم خیلی زود از این جریانات دور شوم. نمی‌خواستم در آن افسردگی و یأس بمانم چون کار خاصی بلد نبودم و به لحاظ مالی هم قوی نبودم که بتوانم کاری راه بیندازم، رفتم دنبال تحصیل. من وقتی کاری را شروع می‌کنم، سعی می‌کنم به بهترین شکل انجامش دهم و تا انتها بروم. به همین خاطر در کارشناسی، شاگرد اول شدم و از طریق استعداد درخشان، به کارشناسی ارشد رفتم.


* این چهار سال اول بود؟


بله. از ورزش دور شده بودم البته نه کامل. تربیت بدنی می‌خواندم و به این خاطر رشته‌های مختلف را کار می‌کنم. در مقطعی و برای بار اول، وزنه پرتاب کردم که برای پرتاب اول ۱۴ متر انداختم. سپس در مسابقه‌های دانشگاه‌های شمال‌غرب شرکت کردم که اول شدم و اساتیدم گفتند که در المپیاد دانشجویان شرکت کنم. می‌دانستم که به خاطر محرومیتم نمی‌توانم این کار را انجام دهم اما اساتیدم اصرار کردند تا اینکه مسوولان برگزاری اجازه حضور در المپیاد را به من ندادند. اینها را گفتم تا بدانید که تمرینات کمی به خاطر رشته تحصیلی‌ام داشتم اما دیگر ورزش حرفه‌ای و وزنه‌برداری را به طور کامل کنار گذاشته بودم. حتی المپیک لندن، مسابقه‌ها را ندیدم. اینکه دوستانم مدال می‌گرفتند، خوشحال بودم اما چون مسیرم را عوض کرده بودم، نمی‌خواستم دوباره برگردم. دنبال کردنش من را اذیت می‌کرد. ماه رمضان بود و به مسجد می‌رفتم به همین خاطر هیچ مسابقه‌ای را ندیدم. اگر می‌دیدم با خودم فکر می‌کردم خب اگر من الان در این مسابقه بودم، این مدال را می‌گرفتم. در نتیجه نباید دوباره وارد این بحث‌ها می‌شدم. بیشتر آسیب می‌دیدم. من اگر رکوردهایم در همان مقطعی که محروم شدم، متوقف می‌شد، سه تا المپیک پکن، لندن و ریو مدال می‌گرفتم. خب این مسائل را با خودتان مرور کنید. چه شرایطی پیش می‌آمد؟ آیا می‌شد زندگی کرد؟


* اتفاق ویژه سعید علی حسینی همین است. بازگشت به قهرمانی بعد از عبور از تمام این مراحل. جرقه اصلی چه زمانی زده شد؟


به این فکر نمی‌کردم که می‌توانم برگردم. بعد از چهار سالی که گذشت، با دوستانی در آذربایجان آشنا شدم. خب شرایط مالی‌ام هم خوب نبود و از جایی درآمدی نداشتم. بازاری هم نبودم. باید کاری می‌کردم. وقتی از آذربایجان پیشنهاد شد، چاره‌ای نداشتم جز اینکه قبول کنم. وقتی که رفتم، شرایطی پیش آمد که خودم هم وزنه بزنم.


* این برایت آزار دهنده نبود؟


گاهی مجبور می‌شوی کارهایی که دوست نداری را انجام دهی. به لحاظ مالی قوی نبودم و باید به یک طریقی خرج زندگی‌ام را در می‌آوردم. همان جا که بودم و یکی دو سالی که گذشت، فهمیدم قوانین عوض شده است. در نتیجه با فدراسیون تماس گرفتم.


* و این اتفاق در سیستم فعلی مدیریت فدراسیون افتاد؟


- اگر سیستم قبلی بود که ...


* پیگیری نمی‌کردی؟


من پیگیری می‌کردم اما نمی‌دانم که فدراسیون اقدام می‌کرد یا نه.


* یک مقدار در آذربایجان بمانیم. شرایط مالی ات کاملا تغییر کرد؟


وضع مالی‌ام خوب شد. نمی‌گویم عالی شد اما در این حد که زندگی عادی‌ام را ادامه دهم و به کسی محتاج نباشم، تامین شدم.


* برگردیم به درخواستت برای پیگیری موضوع محرومیت.


ممنونم که فدراسیون واقعا پیگیری کرد چون فدراسیون هم آینده این پیگیری را نمی‌دانست. اصلا معلوم نبود که چه اتفاقی می‌افتد و آیا قبول می‌کنند یا نه. ضمن اینکه وضعیت من هم مشخص نبود. در آن مقطع ۱۲۰ کیلو شده بود و حدود ۴۰ کیلو از وزنم را از دست داده بودم. ولی خب فکر می‌کنم عنایت و لطف خدا بود که در دل آقای مرادی هم گذاشت که پیگیری کند. خودم مدام نگران بودم که ته این موضوع چه می‌شود.


* وقتی گفتند می‌توانی مسابقه بدهی، چه حسی داشتی؟


شرایط طوری بود که نمی‌توانستم باورکنم. بیشتر فکر می‌کردم ممکن است اتفاق دیگری بیفتد. با این حال خیلی سریع تمریناتم را شروع کردم. با پدرم صحبت و برنامه‌ریزی کردم اما معلوم نبود، بدنم چطور جواب می‌دهد. بعد از شش سال می‌خواستم استارت حرفه‌ای شدن را بزنم و هیچ برآوردی از واکنش بدنم نداشتم. خیلی سخت است که یک ورزشکار این همه سال دور باشد اما برگردد.


* برای شروع‌ات دو سد داشتی؛ یکی اینکه بهداد به خاطر المپیک، انگیزه زیادی داشت و دوم هم تالاخادزه‌ای که بسیار قوی است.


به لحاظ ورزشی، من به رقابت با بچه‌ها فکر نمی‌کردم. چه بهداد باشد؛ چه تالاخادزه. یک بار یکی از همکاران شما زنگ زد و گفت به چه چیزی فکر می‌کنی. گفتم من کلا به چیزی فکر نمی‌کنم (با خنده). قرار بوده کلا محروم باشم. حالا یک اتفاق ویژه افتاده و این فرصت به دست آمده تا دوباره در مسابقه باشم. چه چیزی بهتر از این. می‌خواستم از این فرصت استفاده کنم، فقط برای خودم نه اینکه به کسی چیزی را ثابت کنم یا با کسی رقابت کنم. از مقطع برگشتنم تا رقابت‌های جهانی، اصلا به رقابت فکر نمی‌کردم. شاید از این به بعد به رقابت فکر کنم اما تا قبل از این فقط از بازگشتم خوشحال بودم و همین برایم مهم بود. حتی روی سکو هم که چشمم بسته بود، فقط به خانواده‌ام فکر کردم و اینکه «‌ای‌کاش»‌های زندگی‌ام تمام شد. از بهداد و سهراب هم بپرسید، می‌گویند که من خیلی تلاشی در تمرینات نکردم. سهراب می‌گفت، یک دردی بکش. فشاری تحمل کن. وزنه سنگین بزن و... . (با خنده). می‌گفتم من تا همین جا هم که آمدم، خیلی است.


* یعنی برای موفقیت بی‌انگیزه بودی و به برگشتنت قانع شده بودی؟


اصلا. از شرایط بدنی‌ام آگاه بودم و می‌دانستم که به رکوردهای مورد نظر می‌رسم و یک سکویی می‌گیرم اما به رقابت با بچه‌ها فکر نمی‌کردم. می‌خواستم یک خانواده و مردمی که چشم انتظارم بودند را خوشحال کنم و « ای کاش»‌ها از زندگی‌ام برود. من اگر برنز هم می‌گرفتم، مردم بخصوص همشهری‌هایم به اندازه طلا خوشحال می‌شدند. حتی اگر به انتخاب وزنه‌ها نگاه کنید، می‌بینید که من با کسی رقابتی نکردم. برنامه‌ای که برای جهانی چیده بودم اینکه با ۲۰۵ شروع کنم، بعد ۲۱۰ بزنم و حرکت سوم برای ۲۱۷ یا ۲۱۸ بروم. در دو ضرب، بهداد ۲۵۳ زد، من هم همان را زدم. ۲۵۳ با ۲۵۴ هیچ فرقی ندارد. اگر می‌خواستم رقابت کنم، ۲۵۴ می‌زدم. یک کیلو فرقی ندارد. من داشتم کار خودم را می‌کردم و به انگیزه‌هایی که داشتم، فکر می‌کردم.

دیدگاه‌ها