نذر روغن ریخته!
چند نکته در باب ماجرای بیلبوردهای جنجالی
این روزها ماجرای بیلبوردهای اهدایی یکی از مسئولان شهرداری به فیلم سریک به کارگردانی بهاره افشاری، موضوع روز سایتها شده است. دلیل این همه جلب توجه هم کاملا مشخص و قابل درک است.
به گزارش "ورزش سه" ، ماجرای این حاشیه هم از روز اکران این فیلم در ایوان شمس آغاز شد. فرزاد حسنی که مجری مراسم بود از محمدصادق حسنی، سرپرست سازمان ورزش شهرداری تهران(که البته هیچ نسبتی هم با هم ندارند) دعوت کرد که روی سن بیاید و او هم آنجا قول داد که شهرداری تعدادی بیلبورد را به این فیلم اختصاص دهد. این صورت کلی ماجرا بود و بعد با حاشیههای زیادی که ایجاد شد، مسئول فوق مجبور به تکذیب شد و باقی قضایا که شاهدش بودهایم.
در این خصوص توضیح چند نکته ضروریست:
1-اینکه یک سازمان ورزشی عمومی، از یک فیلم مستند که وجهه فرهنگی آن بسیار بیشتر از وجهه تجاری آن است و در صورت هر تبلیغی هم آنقدرها نخواهد فروخت حمایت کند، اتفاق بدی نیست. فراموش نکنید که این فیلم درباره یکی از قهرمانان ملیست که نه فقط دراین جام جهانی، که در طی این سالها بارها باعث شادی مردم شده است و اتفاقا فیلم هم درباره یک موضوع و شاید بگوییم یک معضل بزرگ ملی یعنی قهرمانکشیست. همانطوری که بالاتر عرض شد، این فیلم با هر تبلیغی قطعا هزینههای تولیدش را هم برنخواهد گرداند و این سرنوشت اکثر فیلمهای مستند است. بنابر این وظیفه نهادهای فرهنگیست که در حوزه فرهنگ عمومی تلاش کنند و شاید درستتر آن بود که سازمان ورزش شهرداری یا نهادهای مرتبط دیگر، تهیهکننده چنین فیلمهایی شوند و به گسترش فرهنگ رفتاری عمومی کمک کنند.
2-نکته مهم دیگر در مورد بیلبوردهای شهرداریست. وقتی در شهر چشم میدوانید در جای جای شهر بیلبوردهایی در طرحها، اندازهها و شکلهای مختلف میبینید که محصولات مختلف را تبلیغ کردهاند منتها این تبلیغها معمولا همیشگی نیست. یعنی اگر توجه کنید بعضی بیلبوردها بعد از مدت قراردادشان خالی میشوند و یا اقلا محتوای آنها دیگر تجاری نیست. دلیل این موضوع هم کاملا مشخص است: شرکتها الان در وضع خوبی نیستند و اصولا تبلیغات بیلبوردی دیگر آن تاثیر سابق را ندارند و یک شرکت به جای دادن دهها میلیون به شهرداری برای اجاره بیلبورد، ترجیح میدهد این پول را در رسانهها و صفحات مجازی تبلیغ کند و بنابر این، بسیاری از بیلبوردها خالی میمانند. در چنین شرایطی، شهرداری در این فضاها یا شعارهای عمومی شهروندی مینویسد و یا شعارهای سیاسی و مذهبی.
بنابر این باید توجه کرد که اهدای بیلبورد از طرف شهرداری به پروژه فیلم نذر روغن ریخته است. یعنی شهرداری هیچ گاه بیلبوردی را که در تملیک یک شرکت تجاریست یا حتی یک مشتری دست به نقد دارد نمیگیرد که به بهاره افشاری یا سردار آزمون یا هر سلبریتی دیگری بدهد.
3-به عنوان یک روزنامهنگار فعال در حوزه تبلیغات و رسانه باید عرض کنم اهدای این گونه بیلبوردها به ستارهها، به نفع برندینگ مجموعه تبلیغات در حوزه شهری هم هست. یعنی وقتی یک یا چند بیلبورد خالی میماند، به جای هدر دادن آنها و یا نشر شعارهایی که اغلب آنها در فضای کنونی بیاثرند، بهتر است مردم چهره و نام چند ستاره را ببینند. به این ترتیب شرکتها و صاحبان صنایع و برندها هم مثل اغلب مردم جذب آن فضا میشوند و بعید نیست که مشتری آن فضا بیشتر شود. یک بیلبورد مثل ویترین یک مغازه است و توی ویترین هر چه جذابتر باشد آدم بیشتر جذب آن مغازه میشود و حضور ستارهها جذابکننده است.
4-میماند یک نکته که آیا باید به همه این امکان را بدهند؟ بله. بهتر است شهرداری و نهادهای دیگر دستاندرکار، هم و غمشان را صرف فرهنگسازی کنند نه اینکه تبدیل به بنگاههای بیست و چهارساعته پولسازی شوند. وظیفه این نهادهاست که به آثاری که جنبه فرهنگیشان مهمتر از جنبه تجاری آنهاست بها بدهند و تا جای ممکن از آنها حمایت کنند. مثلا وقتی که بیلبوردهای خالی مانده بیکار دارند، چرا کاری نکنند که این ضربالمثل مصداق پیدا کند: چه خوش بود که برآید به یک کرشمه دوکار....
آرش نصیری