کد خبر : 1676271 | 14 فروردين 1399 ساعت 15:27 | 98K بازدید | 4 دیدگاه

امیدوارم ماهان نام پدرش را زنده کند

خذیراوی: پدرم بعد از گل سوم ایمون زائد از دنیا رفت

با مهاجم مغضوب سال‌های نه‌چندان دور استقلال که در عین ناباوری هنوز هم با فوتبال خداحافظی نکرده هم‌کلام شدیم ک در ادامه گزیده‌ای از آن را می‌خوانیم.

خذیراوی: پدرم بعد از گل سوم ایمون زائد از دنیا رفت

به گزارش "ورزش سه"، بسیاری از علاقه‌مندان به فوتبال خصوصاً دهه شصتی‌ها نام مجاهد خذیراوی را به‌خوبی به خاطر دارند همان جوان بااستعداد آبادانی که روی یک دستمال می‌توانست دو نفر را دریبل بزند.


اما درست در اوج دوران آمادگی او و در زمانی که می‌رفت تا به یکی از ستارگان تاریخ فوتبال استقلال و تیم ملی تبدیل شود خبری روی کیوسک‌های مطبوعاتی آمد که باعث نابودی فوتبال این جوانان بااستعداد آبادانی شد.


او در گفتگو با خبرنگار "ورزش سه" درحالی‌که دل پری داشت گفت: « به‌اندازه سه کتاب حرف نگفته در دلم دارم که بالاخره یک روز آن‌ها را بازگو می‌کنم.»


نکته جالب‌توجه درخصوص مجاهد خذیراوی بازی در لیگ‌های دسته دوم و سوم ایران است و عدم خداحافظی او از فوتبال خودش بیانگر حرف‌های زیادی است.

 

خذیراوی در ارتباط با این موضوع می‌گوید: «عشق به فوتبال هنوز در من نمرده است و این روزها درتیم کیان و درکنار امیر توکلی هستم و باوجوداینکه بدنم آن فرم همیشگی را ندارد به تشخیص او نیم ساعت تا بیست دقیقه به زمین می‌روم. من معتقدم بازیکنان تکنیکی بالاخره می‌توانند در سن من برای دقایقی بازی کنند.»


وی با اشاره به مهدی قائدی که شباهت زیادی با او دارد گفت: «هرچند با خودش صحبت نکردم اما از طریق اطرافیانش به او گوشزد کردم که اجازه ندهد بلایی که سر من آوردند را سر تو بیاورند و فکر می‌کنم اگر در دوران من هم فضای مجازی وجود داشت، این بلا سر من نمی امد. من در آن دوران هنوز به زور فارسی صحبت می کردم و در بسیاری مواقع چوب عدم ارتباطم را خوردم.»


از او پرسیدیم که آیا اگر به عقب بازگرد باز هم پیشنهاد استقلال را می پذیرفت، تاکید کرد: « با سر دوباره به استقلال می رفتم چرا که خودم و تمام خانواده ام استقلالی دو آتیشه هستند و حتی شاید ندانید که حتی پدرم در سن 46 سالگی بعد از گل سوم ایمون زاید از دنیا رفت.»


مجاهد فوتبال ایران حرف های بیشتری زد که ترجیح داد فعلا دراین فضا بازگو نشود و آن را به روز دیگری موکول کرد. تنها در انتهای صحبت هایش گفت یک پسر به نام ماهان و یک دختر به نام ماهک دارم که آرزو می کنم روزی برسد تا ماهان خذیراوی نام پدرش را دوباره زنده کند و امیدوارم آن روز هرچه زودتر فرا برسد.»

دیدگاه‌ها