نامهای به قلم منصور پورحیدری
به یاد پدر استقلال؛ در جستوجوی یک عشق خالص
قبل از من بزرگترهایی چون داناییفردها، بیاتیها و کوزهکنانیها و عارفها سیر مردانگی را در بستر آبی پاک هموار کردند و من، کوچکی بودم که راه آن بزرگان را ادامه دادم.
به گزارش "ورزش سه"، برای طرفدارهای کم سن و سال تر که کم کم با لقب "پدر استقلال " خو گرفته اند ، منصور پورحیدری یک مدیر فنی و سرپرست همیشگی است اما برای قدیمی تر ها ، مدافعی متین که بعد از یک دهه بازی در استقلال از اواسط دهه 60 روی نیمکت آفتابی شد و به مرور یکی از پرستاره ترین تیم های تاریخ و البته قهرمان آسیا را ساخت .
مردی که قرار بود در قلمروی رو به گسترش علی پروین، سلطان آن روز های فوتبال ایران از تاج و تخت محافظت کند. مردی که با دست خالی و با همان چیزی که بود، ستاره ها را به استقلال می آورد و جذابترین تیم ها را می ساخت. یادمان باشد پورحیدری پرافتخارترین سرمربی تاریخ باشگاه استقلال نیز هست. او آخرین قهرمانی این تیم در آسیا را در سال ۱۳۷۰ با تیمی رویایی که ساختهی دست خودش بود، به دست آورد. تیمی که شاهرخ و نامجو و احدی و مختاری فر و قلعه نویی و چنگیز و فنونی و عابدزاده و مرفاوی و شاهین و زرینچه را با هم داشت و معلوم نبود در این لشکر پرستاره چطور همه با هم دوست و رفیق و همراه اند .
این نامه ای است به قلم خود او که در نشریه ای در دهه های گذشته منتشر شده است. نوشته ای عیدانه در توضیح یک رابطه ویژه بین او و تیمی که تا وقتی که می توانست کنارش بود. درست در همان روزهایی که تصویری از او با قامت خمیده و عصا منتشر می شد و قلب ها را چنگ می زد...
روح منصور پورحیدری شاد. نامه را بخوانید:
*«عشق را آدمهای عاشق میدانند شوق را انسانهای مشتاق.»
باید با من باشی، باید هم دوش من باشی تا این عشق را بشناسی. من و استقلال و زندگی، یکی هستیم. این خود عین عاشقی است. عاشقی من نوبت ندارد، ازلی و ابدی است. کودکیام شبها همه شوق استقلال بود، روزها به دیدنش در میدانها بودم. گر چه ابتدای راهم دل به دارایی دادم. خب جوانی است و شور جوانی، خطا نرفتم، استقلال که تاج بود من را نخواست!
قلهک بود و تجریش نزدیکیاش که زمینهای خاکیاش من را به خود گرفت چون هر نوجوان که خاکآلودههایی هستند برخاسته از خاک من هم یکی از آنها. به سالهایی نرسید که پیراهن آبی به تنم نشست، خواستند و من هم خواستارش بودم. دیگر زندگی است و همسری فرهیخته و علی که یارم در روزگاری پیری است و عسل که شیرینی زندگیام است. جوان بودم که پیراهن استقلال بر تنم نشست تا به امروز از مسیر مردمی و عشق به مردمی که دوستش دارند جدا نشدم.
من و قبل از من بزرگترهایی مثل داناییفردها، بیاتیها و کوزهکنانیها و عارفها سیر مردانگی را در بستر آبی پاک هموار کردند و من، کوچکی بودم که راه آن بزرگان را ادامه دادم. اینک من هستم و این استقلالی که بیش از همه ما بزرگ است. ما رفتنی هستیم چنانکه دیگران رفتند.
آینده متعلق به نوجوانانی است که به عشق استقلال به میدانهای میآید و آنانی که جایشان در میدانها خالی است. استقلال با شما استقلال است. آینده مال شما و استقلال است. سال جاری آخرین روزهای کهنهگی را دارد پشت سر میگذارد، باید افکاری نو داشت، استقلال با شما و جوانان و نوجوانان آیندهساز است که همچنان نو و پرطراوت میماند. سال جدید شما نسل پربار استقلال خواهید بود و سال موفقیت استقلال عزیز به امید آنکه در سال نو هر روزتان با استقلال پیروز باد.
برادر کوچک شما
«منصور پورحیدری»