کد خبر : 1626701 | 06 مرداد 1398 ساعت 15:38 | 4K بازدید | 0 دیدگاه

گفت و گو با یک قهرمان گمنام

سیاوش غلامپور مثل آرمسترانگ و آبیدال

سیاوش، اریک آبیدال و لنس آرمسترانگ نیست اما همان کاری را کرده که آنها کرده اند.

سیاوش غلامپور مثل آرمسترانگ و آبیدال

به گزارش "ورزش سه"، سیاوش  شاید قبل از آبان ماه نحس سال 95 که سرفه هایش آغاز شده بود به دنبال مشهور شدن بود و لذت بردن از زندگی را در تحقق این موضوع می دانست ولی حالا ارزشِ "بودن" را به خوبی درک کرده و می داند چقدر ارزشمند است که می تواند دوباره دستکش ها و لباس دروازه بانی ای که در اوج بیماری از پدرش خواسته بود تا برایش بخرد، بپوشد و برود داخل مستطیل سبز.


مصاحبه ما با سیاوش غلامپور در مورد بیماری اش آغاز شد و اینکه چه زمانی اولین نشانه های بیماری سرطان خون پدیدار شد. او با لحنی آرام شروع به صحبت کرد و گفت:« تقریبا اواخر نیم فصل بود. داشت نیم فصل تمام می شد. آخرین بازی ما با سایپا بود. حالم زیاد خوب نبود. احساس می کردم تب و لرز دارم. مدام تب می کردم. سرفه های شدید داشتم. فکر می کردم دلیلش سرماخوردگی یا یک ویروس باشد. دو سه هفته ای گذشت ولی دیدم خوب نمی شوم. رفتیم آزمایش دادیم و وقتی جواب آزمایش آمد، گفتند گلبول های سفید شما بالا است. خودم چون جایی دسترسی نداشتم، در اینترنت جستجو کردم تا بفهمم مشکلم و بیماری ام چیست. چند بیماری را دیدم. دوباره آزمایش دادم و وقتی جواب آزمایشم را یکی از افراد فامیل ما که پزشک حاذقی است، گفت سریع برو بیمارستان امام خمینی. دیگر آنجا رفتیم و روند درمان شروع شد.»


فرزند بزرگ تر بهزاد غلامپور که متولد 1376 است و وارد 22 سالگی شده برای اینکه بیشتر در جریان روند درمانی اش قرار بگیریم، حرف های را اینگونه از سر گرفت: « شرایط خیلی سختی بود. شیمی درمانی های خیلی سنگینی انجام می دادم. بیماری سرطان خون طوری است که حداقل باید 6 ماه در بیمارستان بستری باشید. برای من اما معجزه شد. من کمتر از 2 ماه در بیمارستان بستری شدم و آخرین نمونه مغز استخوانی که دادم، دکتر گفت تو پاک پاک هستی. یادم است که اربعین بود و قرار بود که مرخص شوم. مرخص شدم ولی هر بیست روز برمی گشتم و یکی دو هفته برای شیمی درمانی بستری می شدم.»

 

1422404

 

طی دو ماهی که سیاوش غلامپور در بیمارستان بستری بود، چهره های سرشناس زیادی برای ملاقات او به بیمارستان رفتند. از بهنام صفوی که خودش مشکل مشابهی داشت و سرانجام بدنش مقابل بیماری تاب نیاورد تا علی دایی، علی پروین و احمدرضا عابدزاده که از دوستان صمیمی پدرش به شمار می روند. سیاوش حضور این چهره های سرشناس که میان مردم محبوبیت زیادی دارند را در افزایش روحیه بیماران سرطانی بسیار موثر می داند و در این باره می گوید:« اگر الان بخواهم اسم ببرم نمی شود. خیلی ها آمدند. همین اتفاقات باعث شد خوب شوم. ببینید واقعا شرایط شیمی درمانی شرایط خیلی سختی است ولی وقتی این اسطوره ها می آمدند، خیلی از مریضانی که در اتاق های دیگر بودند، روحیه می گرفتند و با وجود ضعف جسمی می آمدند تا آنها را ببینند. خیلی ها هم البته متاسفانه می گویند که پول بدهید تا به دیدن بیماران بیاییم.»

 

قهرمان داستان ما حالا یکی از مهلک ترین بیماری ها را پشت سر گذاشته و تلاش می کند شرایط را برای سایر بیماران سرطانی بهتر کند. سیاوش در میان حرف هایش که مربوط به زمان حضور او در بیمارستان بوده به افراد و خانواده هایی اشاره کرد که حتی پول برای غذا خوردن ندارند  و برای اقامت مقابل بیمارستان ها چادر می زنند. او حالا تلاش می کند تا بیماری سرطان بهتر شناسانده شود و از مردم می خواهد برای اهدای سلول های بنیادی به بیمارستان شریعتی بروند. سیاوش در این رابطه می گوید:« سلول های بنیادی، سلول های طلایی بدن هستند. خیلی ها واقعا نیاز دارند. یک بانک جهانی در این زمینه وجود دارد. مردم می توانند بروند و خون بدهند و حتی خونشان را هم پس بگیرند. با این کار اما جان خیلی ها را نجات می دهند.»

1422405

 

روز گذشته که سیاوش غلامپور بی صدا و مظلوم و کم حرف پیش‌مان آمد تا از بیماری اش، سرطان خون و مبارزه و پیروزی و جستن اش از این دامگه بلا حرف بزنیم، یک لحظه یاد همه سال‌های درگیری دسته جمعی مان با این بیماری عجیب افتادیم و بعد فکر کردیم برای بهزاد غلامپور و خانواده اش چقدر سخت بوده که سیاوش یک هو سرفه اش بگیرد(آخ سرفه! لعنتی) و این سرفه تمام نشود و بعد بیمارستان و نمونه برداری و پاتولوژی و تشخیص سرطان و درمان و پرتو درمانی و شیمی درمانی و همه این ها. همه این ها که ای کاش برای هیچ کس پیش نیاید. اما اگر هم آمد کاش آدم نیروی جوانی و نظر خدا را با هم داشته باشد و روی سرطان را کم کند؛ درست مانند همان کاری که سیاوش کرد.


سیاوش، اریک آبیدال و لنس آرمسترانگ نیست اما همان کاری را کرده که آنها کرده اند. پس لحظه شماری می کنیم برای روزی که با قد و بالای کاسیاسی اش از سایپا و بادران به دروازه تیم موردعلاقه اش برسد. اگر هم نشد خیالی نیست. کسی که سرطان را شکست داده  قهرمان است. قهرمان خانواده اش. محافظ نزدیکان و رفقایش درست در موقعیت" غم لشگر انگیزد..."

دیدگاه‌ها