کد خبر : 1322809 | 14 اردیبهشت 1395 ساعت 20:33 | 115.2K بازدید | 129 دیدگاه

از شکست مقابل جزایر فارو تا قهرمانی در لیگ برتر

در ستایش "رانیری" بودن؛ برخاسته از گور

اگر قرار بود سرنوشت همه چیز را رقم بزند، 15 نووامبر 2014 می توانست آخرین روز مربیگری ‏کلودیو رانیری باشد.‏

در ستایش "رانیری" بودن؛ برخاسته از گور

به گزارش "ورزش سه"، شکست مقابل جزایر فارو برای یونانی ها، نه یک باخت فوتبالی، که چیزی شبیه ‏به خشم خدایان المپ بود؛ عذابی که برای فرار از عقوبت بیشتر آن، نیاز به یک قربانی بود و چه کسی ‏بهتر از کلودیو رانیری؛ مربی ای که در طول یک دهه پیش از آن، طعم قربانی بودن را بارها چشیده بود؛ ‏از همان شب کذایی در موناکو که با دو تعویض اشتباه، راه را برای حضور ژوزه مورینیو در ‏استمفوردبریج فراهم کرد. ‏


نیمه نهایی چمپیونزلیگ فصل 04-2003 بود و چلسی یک سال بعد از شکست تحقیرآمیز 4-2 مقابل تیم ‏نروژی وایکینگ، می توانست به فینال لیگ قهرمانان برسد. رومن آبراموویچ، الیگارش روس، تنها چند ‏ماه قبل باشگاه لندنی را به فهرست بلند دارایی هایش اضافه کرده بود و برق "جام گوش دراز" می ‏توانست او را به ماندن رانیری راضی کند؛ حتی اگر پیتر کنیون به دنبال فرصتی بود تا عذر مربی ‏ایتالیایی را بخواهد. ‏

 

 


اما همه چیز در همان دیدار رفت نیمه نهایی خراب شد. در حالی که موناکو در دقایق ابتدایی نیمه دوم با ‏اخراج آکیس زیکوس، 10 نفره شده بود، وسواس عجیب رانیری به تعویض، کار دست چلسی داد. احتمالا ‏به میدان فرستادن جیمی فلوید هاسلبنک به جای ماریو ملچیوت، بدترین تصمیمی بود که او در 4 سال ‏حضور در استمفوربریج گرفت؛ اشتباهی که حتی به میدان فرستادن رابرت هوث به جای اسکات پارکر هم ‏نتوانست جبرانش کند. موناکو با یک بازیکن کمتر، در 5 دقیقه، دو بار دیگر به گل رسید و پیتر کنیون ‏همان شب پروژه استخدام مورینیو  را کلید زد.‏


چند ماه بعد او کتاب ‏Proud Man Walking‏ ( در مقابل عنوان ‏Dead man walking‏ که رسانه های ‏انگلیسی به او داده بودند) را در مورد آخرین فصل حضورش در چلسی منتشر کرد اما احتمالا خود او هم ‏می دانست که در آن آخرین روزها، دیگر چیزی برای افتخار کردن نداشت؛ مخصوصا با آمدن مربی ای ‏که او را خیلی زود به یک خاطره محو و دور تبدیل کرد.‏
یک سال بعد، او بار دیگر یک عنوان "سابق" دیگر را جلوی نامش می دید. این بار از والنسیا اخراج شد؛ ‏باشگاهی که پیش از چلسی هم هدایت آن را برعهده داشت و با آن قهرمان کوپا دل ری شد. اما این بار ‏خیلی زود عذرش را خواستند. ‏

 


دو سال طول کشید تا یک باشگاه دیگر به سراغش بیاید. پارما که استفانو پیولی را اخراج کرده بود، برای ‏فرار از سقوط به سراغ رانیری رفت اما وقتی فصل تمام شد و پارما در سری ‏A‏ ماند، او دیگر جایی در ‏انیو تاردینی نداشت. ‏
‏5 سالِ بعدی در یوونتوس، رم و اینتر گذاشت؛ هر بار به عنوان گزینه ای موقتی، وصله ناجوری که نه ‏دل مدیران باشگاه را خوش می کرد و نه دل هواداران را به دست می آورد. همان روزها بود که در جنگ ‏لفظی با مورینیو، بیش از همیشه خالی بودن کارنامه اش را احساس کرد. ‏

 

 


وقتی مربی پرتغالی بی رحمانه گفت:" رانیری من را به یاد ژان پل سارتر می اندازد؛ البته به یاد کتاب ‏تهوع اش!"، او چیزی برای گفتن نداشت. رانیری در طول 20 سال تنها دو جام حذفی برده بود و در ‏مقابل، مورینیو در 7 سال، دو قهرمانی در اروپا داشت و چندین جام داخلی؛ پس عجیب نبود که رسانه ها، ‏صحبت های سرمربی اینتر را تیتر یک کنند و حرف های او با کوچکترین فونت ممکن، جایی در صفحات ‏میانی پیدا کند.‏
‏ موناکو می توانست یک شروع تازه باشد. هرچند رانیری خاطره خوبی از روس ها نداشت اما او آماده ‏بود تا با بازگرداندن موناکو به لیگ 1، چالش جدیدی را تجربه کند. تیمی که چند سال قبل باعث اخراج او ‏از چلسی شده بود، مانند خودش حال و روز خوبی نداشت.‏


بازگشت به لوشامپیونا و پس از آن قرار گرفتن در کورس قهرمانی با پاری سن ژرمن، دو فصل خاطره ‏انگیز را برای رانیری رقم زد اما وادیم واسیلیف، نایب رئیس موناکو، از نیاز باشگاه به "قوه محرکه ‏تازه" گفت و درهای خروج را به او نشان داد. انگار قرار نبود اعتماد رانیری به روس ها، سرانجام خوبی ‏داشته باشد.‏

 


‏ قبول هدایت یونان و آن شکست کذایی مقابل جزایر فارو، "هوک چپ" سرنوشت به صورت رانیری بود؛ ‏ضربه آخری که او را روی رینگ انداخت. همه چیز تمام شده به نظر می رسید. کدام باشگاهی در سطح ‏اول اروپا حاضر می شد مربی ای را به خدمت بگیرد که تیمش به جزایر فارو باخته؛ آن هم مربی ای که ‏وارد دهه هفتم زندگی اش شده بود. پس کار در ترکیه، حوزه خلیج فارس یا یک لیگ کم و نام نشان ‏اروپایی، می توانست پایان راه مردی باشد که لقب ‏dead man walking‏ برازنده اش به نظر می رسید.‏

 

 

اما رانیری رویایی داشت که او را به پیش می برد. در 63 سالگی هنوز تشنه یاد گرفتن بود و فکر می ‏کرد همین شعله ناچیز برای زنده ماندنش کافی است. پس به تمرینات دورتموند رفت و سعی کرد راز ‏محبوبیت کلوپ را بفهمد. شاید هیچ وقت فرصت دوباره ای برای مربیگری در بهترین لیگ های اروپا به ‏دست نمی آورد اما او دوست نداشت با شکست برابر جزایر فارو در یادها بماند.‏
همان امید کمرنگ، آغاز معجزه را رقم زد؛ پس وقتی لسترسیتی نایجل پیرسون را اخراج کرد، به سراغ ‏رانیری رفت. واکنش رسانه های انگلیسی نشان می داد که از انتخاب مالکان تایلندی باشگاه شگفت زده ‏شده اند. تیترها نشان می داد که همه منتظر سرنوشت مشابهی مانند روزهای حضورش در چلسی و یونان ‏هستند؛ آن هم روی نیمکت تیمی که فصل قبل با چنگ و دندان از سقوط فرار کرده بود.‏
اما برای رانیری این نبرد متفاوتی بود؛ آخرین مبارزه برای برخاستن از گور؛ برای فرار از بدنامی ‏شکست؛ برای رها شدن از "دِد من واکینگ" بودن. ‏

 


‏***‏

 

 

امروز که پیام تبریک آقای خاص به رانیری برای قهرمانی اش در لیگ برتر روی خروجی سایت ها قرار ‏گرفته، دیگر نام او کسی را به یاد سارتر و تهوع نمی اندازد. او فصلی را رقم زد که می تواند داستان یک ‏فیلم هالیوودی باشد؛ برخاسته از گور 2!‏

 

بهنام جعفرزاده

دیدگاه‌ها