کد خبر : 1734125 | 09 بهمن 1399 ساعت 12:48 | 18.3K بازدید | 0 دیدگاه

درخشش با کفش نبوک، روایتی از مهرداد میناوند

علی مغانی نویسنده ورزشی در یادداشتی از یک خاطره قدیمی رودررو با مهرداد میناوند نوشته است،زمانی که زمینهای خاکی تهران نفس می‌کشیدند.

درخشش با کفش نبوک، روایتی از مهرداد میناوند

به گزارش ورزش سه، این نوشته خواندنی ، مرثیه‌ای بر خاطرات ما و البته فوتبالیست ممتازی است که زود از بین ما رفت:

 

* اولین بار توی «زمین خوش» دیدمش. بچه شونزده‌متری امیری بود، دو وجب اینورتر از باند فرودگاه مهرآباد. اونجایی که هواپیما شیرجه میره که بیاد بشینه روی زمین. اونقدر نزدیک که گاهی فکر می کنی الان چرخش می گیره به بند رخت و آنتن تلویزیون سر پشت بوم.

 

* بچه‌های شونزده‌متری امیری و سی‌متری جی و حاج‌کاظمی، واسه فوتبال بازی کردن یومیه نمی‌اومدن طرفای ما. زمین پاتوق اونا، «زمین میلان» بود و «زمین جوانان». ما روی آسفالت بازی می‌کردیم، اونا خاکی. ولی کاپی که می‌شد، همه می‌اومدن. کاپی‌های زمین خوش، واسه ما اندازه جام جهانی مهم بود...

 

*توی کاپی‌ها، اسم تیم‌ها یا چلسی و آرسنال و لیورپول بود یا شهدای سلسبیل و شهدای مرتضوی. اسم تیم‌شون با بقیه فرق داشت؛ «ام او پی». بازی‌شون هم فرق داشت. تقه تقه می‌زدن، انگار صد ساله با هم بازی کردن. واسه گل زدن جون نمی‌کندن. لباس یکدست داشتن. قبل بازی گرم می‌کردن، یه جورایی هم خودشونو می‌گرفتن. انگار از یه لیگ دیگه اومدن. راستش، مال یه لیگ دیگه بودن.

 

 

 

 

* کاپی‌های زمین خوش، «دو حذفی» بود. خوردیم به «ام او پی». وسط تیم‌شون، یه پسره بود خوش‌تیپ، اخمو. کتونی نبوک تازه مد شده بود. ما با اون کتونی (اگه داشتیم) می‌رفتیم مهمونی، ولی اون با کتونی نبوک مشکی، کاپی بازی می‌کرد.

 

* بدجوری ما رو بردن. یازده- چهار. شش هفت تا گل‌‌شون رو خودش زد. با بقیه فرق داشت، بعد بازی از ممد، گلرشون که یه وقتی ته کوچه‌مون می‌نشست، اسمشو پرسیدم: گفت اسمش مهرداده. «پاس» بازی می‌کنه.

 

*ام او پی، اون کاپی رو برد، عین شربت. همه رو با اختلاف زدن. ما هیچی نشدیم. مهرداد میناوند، دو سه سال بعد اون کاپی، رفت تیم ملی. حقش بود. ولی مردن قبل از چهل و پنج سالگی، اصلاً حقش نبود.

 

* کاپی‌ها خیلی وقته که نیستن. زمین خوش هم نیست، بیست و چند ساله که شده اداره گاز. مهرداد میناوند هم چند ساعتی میشه که دیگه نیست. یه تیکه از خاطرات ما هم دیگه نیست.

 

علی مغانی

دیدگاه‌ها