کد خبر : 1734280 | 10 بهمن 1399 ساعت 11:25 | 68.5K بازدید | 11 دیدگاه

خالکوبی شدی روی حافظه ما آقای شماره 25

میناوند موفق در آخرین ماموریت

کرونا دست بردار نیست،بسان قصابی قرون وسطایی ،بی رحم در ابتدای کشتارگاهی سرد و بی و روح ایستاده و خرد و کلان را می زند.سر و دست نه. فقط سر و گردن. همچون قصه برگ و پائیز.

میناوند موفق در آخرین ماموریت

به گزارش ورزش سه ، یک هفته تمام؛ از چهارشنبه اول بهمن که مهرداد میناوند با نفسی بریده و توانی تاخت شده پا به بیمارستان لاله گذاشت تا شامگاه چهارشنبه هشتم بهمن، عوض هفت روز، گویی هفتاد سال برای دوستان و خانواده اش گذشت.کاش ویروس منحوس عوض امروز 20 سال قبل به سراغ پسر شوخ و طناز، سی متری جی تهران می آمد. آن روزها که بدنش آماده هر جنگی بود. بدون حتی چند درصد چربی اضافه. قامتی کشیده، صورتی استخوانی و سر و گردنی ستبر.


آن روز که صد حریف را در زمین و بیرون آن می طلبید خبری از کرونا و سایر ویروس های منحوس نبود. او دو دهه قابل شش هایی داشت به اندازه یک وال بزرگ دریایی.مگر خستگی می شناخت؟ مگر به این سادگی ها تسلیم می شد؟ نگاه به کری خوانی های چند سال اخیرش نکنید؛ او از آنانی نبود که از بیرون فرمان لنگش کن را بدهد.او روزگاری خودش از سلاطین لنگ کردن بود.اما خب این بازی روزگار است. گرد پیری رگباری به روی سر و صورت مان می نشیبند و آرام آرام بی آنکه بفهمیم، از درون پیرمان می کند.

 

1567131


اما برای پسرعجول فوتبال ایران این گرد، گویی دوپینگ کرده بود. تنها 45 سال سن داشت.از عجله گفتیم ؛ درست و حسابی به 20نرسیده بود که جایگاه ثابتی در ترکیب اصلی تیم ملی دست و پا کرده بود. آن هم در چه دوره ای؟ زمانی که رضا شاهرودی برای خودش حکومتی در جبهه چپ پرسپولیس و تیم ملی داشت. اصلا چه کسی را یارای رقابت با مالدینی مدل ایران بود؟ بی آنکه قصد بی احترامی به دیگران را داشته باشیم باید بگوییم روش مهرداد با سایر رقبای هم پستی (در آن دوران) متفاوت بود. مخفیانه سراغ خبرنگاران نیامد که با دادن اخبار رختکن، آنها در ازایش از بهتر بودنش از شاهرودی بنویسند.هرگز بد قلقی های همپستی پیشکسوت را به حساب دشمنی واقعی نگذاشت و برخلاف قصه دو هم پستی دیگر آن زمان پرسپولیس و تیم ملی ( لازم به گفتن نام شان نیست) کوچکتر برای زدن بزرگتر شروع به زیر آبی رفتن نکرد.


نان دلش را خورد و بی آنکه شاهرودی را از مسیرهای فرعی غیر اخلاقی به در کند به راحتی فیکس تیم ملی شد. کمی بعدتر بی آنکه کسی مزاحم دیگری شود جا برای جفت شان در ترکیب پرسپولیس باز شد. اما پسرک عجول که زود لباس ملی و پرسپولیس را از آن خود کرده بود لژیونر شد تا دوره درخشانی را در اروپا سپری کند. بعد از چندین سال دوران موفقیت آمیز به ایران بازگشت اما در دوره بازگشت دیگر شباهتی به بازیکن سابق نداشت. ناباورانه در 30 سالگی کفش هایش را آویخت. چرایش بماند برای بعدها. چپ پای خوش تکنیک بعد از وداع با چمن سبز، گویا با زندگی سفید هم به گونه ای قهر کرد. رفت و درغبارها گم شد.  صورت پف کرده، موی ریخته، چربی های اضافه. نه این هیچ شباهتی به آن میناوند ترکه ای خودمان ندارد.

 

1567132


اگرچه بعدتر ها دوستان نزدیکش به رسم دوستی، دستش را گرفتند اما گویی دل مهرداد از چیزهای دیگری پر بود و معلوم بود در پس همه آن کری خوانی ها برای رقیب، یک بغض فرو نخورده آزارش می دهد. خیلی از ما یک پنجره پنهان آن پشت ها داریم که هر از چند گاهی از آن به بیرون می خزیم. با این وجود دوستان نزدیکش می گویند که بعد از تجدید فراش، با خودش عهد کرد مسیر دیگری را پیش بگیرد. نشان به آن نشان که در آخرین باری که در قاب تلویزیون اینترنتی ظاهر شد، دیگر کری نخواند و فحوای حرفش یک چیز بود در این مایه ها؛ وضعیت مردم  خوب نیست و شاید هر جمله ای که در قالب کری بیان شود همانند تیری است که بر قلب این و آن می نشیند. از این رو ناباورانه هیچ پاسخی به حرف های امیرحسین صادقی نداد و اینگونه زیبا، بازی  کری خوانی را تمام کرد.


مهرداد فرصت داشت زودتر خودش را به بیمارستان برساند. به تصور اینکه مانند خیلی های دیگر با چند روز استراحت خوب می شود، خانه ماند . آنقدر دیر به بیمارستان رسید که پزشکان در همان روز نخست بستری شدنش از مردم طلب دعا کردند. بله او بسیار دیر به بیمارستان آمد و اولین اشتباهش در مورد این ویروس عجیب ،ناشناخته وغیر قابل پیشبینی مبدل به آخرین اشتباهش شد. هفت روز جانانه مقاومت کرد و دست آخر به گفته تیم پزشکی،به علت آمبولی ریه، بازی را واگذار کرد. یک لخته خون در سرخ رگ پسر همیشه سرخپوش کار را تمام کرد.


تازه عروسی که ماه عسلش را 7 روز پشت در  ICU”" بیمارستان لاله سپری کرده بود،بدترین خبر جهان را از پزشکان شنید. ساعت 22 چهارشنبه هشتم بهمن ماه 1399، درست کمتر از 2 ماه مانده به پایان قرن چهاردهم، کار آقای شماره 25 با دنیای فانی تمام شد.

 

1567133

 

خداحافظ آقای میناوند.تشکر بابت همه آن لحظات شیرینی که برای این مردم رقم زدی. مرسی بابت خوشحال کردن مردمی که در دهه هفتاد خورشیدی با نسل طلایی، عاشقانه فوتبال را در آغوش کشیدند. هر یک از ستاره های آن تیم طلایی، بخشی از تاریخ جدا نشدنی فوتبال ما هستند.از احمدرضای بزرگ درون دروازه تا کریم و خداداد و منصوریان و دایی.

 

حتی علی اکبر استاد اسدی هم حالا جایگاه خاص خودش را در حافظه تاریخی ما دارد. شما مردم را شاد کردید و تاریخ تا ابد به یاد خواهد آورد که چگونه بچه های متولد دهه هفتاد و هشتاد عاشق فوتبال شدند.سرنوشت همه ما در جهان فانی و خاکی محتوم به فوت است و خوشا به حال آنان که بعد از رفتن جسم شان، نام شان را در حافظه ما خالکوبی می کنند.  

 

1567134

 

راستی یک تبریک هم بابت ماموریتی که قولش را داده بودی؛عمرت قد نداد اما ما با چشمان مان دیدیم که سرانجام دو علی متضاد فوتبال مان بالای جسم بی جانت با یکدیگر آشتی کردند.رفاقت را در حق هر دوی شان تمام کردی. حالا دایی و کریمی دیگر قهر و سرسنگین نیستند.


مهدی طاهرخانی:

دیدگاه‌ها