کد خبر : 1870043 | 24 بهمن 1401 ساعت 09:16 | 193.5K بازدید | 79 دیدگاه

دیگر اصطلاحات و الفاظ فوتبالی به زبانم نمی‌آید

بغض مربی سابق تیم ملی در ورزش سه ترکید!

گاهی اوقات هست که شما باید انتخاب کنید. من بین شرافتم و عشقم انتخاب کردم؛ عشقی که نزدیک ۷۰ سال با آن زندگی کردم...

بغض مربی سابق تیم ملی در ورزش سه ترکید!

به گزارش "ورزش سه"، امیر حاج رضایی از چهره‌های شناخته‌ شده فوتبال ایران است که البته حالا کمی از فوتبال ایران کناره گرفته و کمتر در صحنه‌های فوتبالی حضور پیدا می‌کند. او مربی سابق تیم‌ملی در راه صعود نافرجام به جام جهانی 1994 بود، اما در ادامه مسیر دیگری را پیمود و به کارشناس ثابت برنامه‌های فوتبالی تبدیل شد.

حاج‌ رضایی در گفت‌و‌گویی که بعد از مدت‌ها با خبرنگار ما انجام داده، به سوالات پیرامون کارنامه خود به عنوان یک مربی و سپس کارشناس پرداخته و البته در ادامه مصاحبه احساسی شده و با یادی از حمیدرضا صدر، بغض کرده و با اشک‌های خود این گفت‌وگوی ویژه را تحت تأثیر قرار داده است.

این شاید متفاوت‌ترین مصاحبه با مردی باشد که در 76 سالگی همچنان با خوشرویی و گرمای همیشگی، یک هم‌صحبت بسیار خوب برای خبرنگاران محسوب می‌شود و البته حرف‌هایش برای علاقه‌مندان به فوتبال همیشه خواندنی است.

پرسش و پاسخ با امیر حاج رضایی را از دست ندهید:

* مدت‌هاست که از فوتبال فاصله گرفته‌اید و در رسانه‌ها هم حضور ندارید.
من با توجه به اینکه بیش از ۷۰ سال سن دارم بیش از ۶۵ سال با فوتبال زندگی کرده‌ام، تجربه کافی را در فوتبال ایران دارم و فکر می‌کردم فوتبال ایران در انتخابات شهريور ماه، گزینه‌های بهتری داشته باشد، اما اشخاصی که من‌ می‌شناختم، ثبت نام نکردند و در لیست کاندیداها قرار نگرفتند. نهایتاً روند سابق تکرار شد و اتفاقات به همان شکل که همه می‌دانیم، صورت گرفت و اشخاصی که قبلا کار کرده بودند، مجدداً در رأس کار قرار گرفتند. بعد از ۸ شهریور دیدم که دیگر حرفی برای گفتن ندارم. قبلا مقالاتی می‌نوشتم و گفت‌وگوهایی می‌کردم، اما وقتی انتخابات به پایان رسید و نتایج مشخص شد، واقعا دیگر حرف جدیدی برای گفتن نداشتم؛ کمااینکه الان هم ندارم. فکر می‌کنم این گفت‌وگو در همین سوال اول تمام شود. بنابراین به دلیل اینکه حرفی برای گفتن ندارم، فاصله گرفتم و در این سال‌های عمرم به مسائل دیگری پرداخته‌ام. با وجود عشق و علاقه‌ای که به فوتبال دارم، حس کردم الان وقت کناره‌گیری است. این‌ها مسائل کلی و ایده‌های شخصی خود من است و به کسی هم ارتباطی ندارد. تشخیص دادم که اگر قبلا یک اپسیلون مفید واقع می‌شدم، الان یک اپسیلون هم مفید واقع نمی‌شوم. این تمام مسئله‌ای است که می‌توانم بگویم.

1801196

* به دور از فوتبال، این روزها را چطور سپری می‌کنید؟
من همیشه در فوتبال با مشکل زندگی کرده‌ام و سعی کردم حقیقت را به مردم بگویم. من پست و شغلی ندارم که نگران باشم باشگاهی من را به خاطر حرف‌هایم کنار بگذارد و منافع من به خطر بیفتد یا از نظر مالی دچار مشکل شوم. منافع من، منافع مردمی است که به فوتبال عشق می‌ورزند و با جیب تهی در بدترین شرایط می‌آیند و فوتبال نگاه می‌کنند. بنابراین همان‌طور که آن‌ها از این فوتبال دلخوش نیستند، من هم دلخوش نیستم. این واقعیت است که مسائل مختلفی دائماً در فوتبال ایران رخ می‌دهد؛ محتوا متفاوت است، اما فرم همه مسائل یکی است. شاید باور نکنید که من فوتبال ایران را اصلا نگاه نمی‌کنم؛ نه به این دلیل که خدایی نکرده سطح آن پایین است یا برای من فضیلتی باشد، بلکه آن حسی که قبلا داشتم، دیگر در وجودم نیست. این‌ جبر است که عده‌ای می‌آیند و دوران آن‌ها تمام می‌شود و می‌روند و نسل دیگری جایگزین آن‌ها می‌شوند. تمام تلاش من این بود که در عین اینکه شرافتم حفظ شود، کنار بیایم و حتی نظاره‌گر هم نباشم. من به طور کلی از شرایطی که بر فوتبال ایران حاکم است، راضی نیستم و به همین دلیل سعی می‌کنم فیلم ببینم، کتاب بخوانم، موسیقی گوش بدهم و عمرم را با این‌ها بگذرانم و زمستان را سر بکنم.

* یکی از سوالاتی که همیشه در مورد شما در ذهن وجود داشته، این بوده که چرا بعد از سال ۱۹۹۴، از مربیگری فاصله گرفتید؟
من خیلی جلوتر از مربیگری کنار رفتم. تقریبا سال ۱۳۷۸. در فوتبال کارهایی را به عنوان مشاور و مدیر فنی و چنین مسائلی که خیلی اکتیو نباشد، بلکه بیشتر کمک فکری باشد، انجام دادم اما شرایط به گونه‌ای بود که دیدم کشش ادامه دادن ندارم. جایی هست که می‌گویند فلانی بریده؛ مفهوم بریدن این است که دیگر بدنش نمی‌کشد، اما‌ من دیگر ذهنم نمی‌کشید. هر روز می‌دیدم که شرایط تغییر می‌کند و فوتبال هم قاعده‌ای دارد و من هم آن قاعده را می‌شناسم، اما بلد نیستم آن قاعده را بازی کنم و طبیعتاً بدون اینکه بگذارم خدشه‌ای به حیثیتم وارد شود، دیدم که بهترین راه این است که کنار بکشم.

البته لازم است بگویم که تمام کسانی که کار می‌کنند، به اعتقاد من بر اساس عقاید و صلاحیت خودشان کار می‌کنند و قابل احترام هستند. معنای حرف من این نیست که فوتبال به جایی رسیده که نباید در آن کار کرد. ابداً و اصلاً چنین چیزی نیست. نیروهایی هستند که باور، ذهنیت و توانمندی جسمی‌شان به آن‌ها کمک می‌کند که بجنگند و در فوتبال به کارشان ادامه بدهند، اما من این توانمندی را در خودم نمی‌دیدم؛ دلیل این هم یا افزایش سن بود، یا ذهنیت و باورهای من بود که دیدم روز به روز از این شرایط فاصله می‌گیرم و بنابراین راهی برایم نمانده بود. برای من که به این شکل زندگی می‌کنم، راهی نمانده بود و به همین دلیل کنار آمدم. یا حتی می‌توانند بگویند او را کنار گذاشتیم؛ من از این حرف هم رنجیده نمی‌شوم.

1801197

* می‌توانید بگویید چه چیزی بیشتر شما را اذیت می‌کرد که باعث شد از مربیگری کنار بروید؟
من اعتقاد دارم هر کسی که کار می‌کند، باید دستمزدش را بگیرد. در فوتبال ایران، بسیاری از قدیمی‌ها و جلوتر از نسل من، می‌گفتند که ما با عشق کار می‌کنیم؛ راست هم می‌گفتند، چون در آن زمان پولی در کار نبود و همه عاشق بودند اما مقایسه نسل‌ها و دهه‌ها یک اشتباه بزرگ است، چون تغییراتی که ایجاد می‌شود، روی فرد و جامعه هم تاثیر می‌گذارد. بنابراین دورانی بود که عاشق بودند و ما استادیوم می‌رفتیم و بازیکنان بزرگی را می‌دیدیم که اکثریت آن‌ها از بین ما رفته‌اند. از اواخر دهه ۷۰، به مرور پول وارد فوتبال ما شد و امروزه هم من از ارقام نجومی با خبر می‌شوم و نمی‌دانم هم که درست است یا خیر و به این بحث که درست است که چنین مبالغی را می‌گیرند یا خیر هم علاقه‌مند نیستم. اما احساس من این بود که من برای این فوتبال اشتباهی هستم؛ یک آدم کاملا اشتباهی. این را خودم زودتر از همه متوجه شدم و نمی‌توانستم خودم را با شرایط وفق بدهم. اصلا من باور را بر این می‌گذارم که شرایط عالی بوده و عالی هم هست و افراد هم درست هستند و سر جای خودشان قرار دارند و همه چیز خوب است و آفتاب تابان است اما یک آدم اشتباهی می‌خواست وارد این فوتبال شود و با جریان فوتبال همزادپنداری کند اما نمی‌توانست و از او نمی‌آمد. دیدم که کنج خانه جای من است و باید در کنج خانه بنشینم. البته این تشخیص خودم است و ناراضی هم نیستم. از تهران هم بیرون آمده‌ام و حتی در تهران نیستم. مجموعه این عوامل باعث شد که یک پاک‌‌کن روی اسم خودم بکشم و این اشتباه را پاک کنم و از فوتبال بیرون بیایم.

* قطعا در سال‌ها مشاور فوتبالی‌ها بوده‌اید. می‌توانید درباره این مسئله صحبت کنید و بگویید در دوران فعالیت‌تان به عنوان کارشناس، با چه کسانی ارتباط نزدیکی داشتید؟
این اواخر چند کار انجام دادم. در اواخر دهه هشتاد، دو فصل به عنوان مشاور با باشگاه سپاهان کار کردم. من همیشه در جایگاه خودم بودم و اگر به شخصی نزدیک می‌شدم، این کار ارتباط به فوتبالی داشت که آن را اداره می‌کردیم. همه یک دیدگاه مشترک داشتیم تا به تیم کمک کنیم که نتایج خوبی بگیرد و قهرمان شود که خوشبخانه در اصفهان رخ داد و سپاهان دو فصل پیاپی قهرمان شد، اما هر کسی سهم خودش را داشت؛ طبعاً سرمربی مهم‌ترین نقش را داشت. یک دوره هم برای باشگاه پیکان همین کار را انجام دادم و آخرین کاری هم که انجام دادم، در آلومینیوم در زمان حضورش در دسته یک بود. این تیم شرایط خوبی نداشت و افرادی که آن را اداره می‌کردند، آدم‌های خیلی خوبی بودند و از من کمک گرفتند و من هم با بضاعتی که داشتم، کمک کردم. مجموعه آن‌ها همراه بود و آن سال توانستند در دسته اول بمانند و بعد از آن هم که من جدا شدم، تغییرات کلی داده شد و حمایت‌های مالی صورت گرفت تا الان آلومینیوم در لیگ برتر به یک تیم محترم تبدیل شود و جایگاه خوبی در جدول داشته باشد. من از کلمه نزدیک پرهیز می‌کنم؛ من به کسی نزدیک نبودم و فقط وظایفم را انجام می‌دادم و می‌رفتم.

1801201

* در این سال‌ها همیشه شما را به عنوان کارشناس در رسانه‌ها و تلویزیون دیدیم. الان که کنار رفته‌اید، وقتی به عقب نگاه می‌کنید از چیزی که پشت سر گذاشتید راضی هستید؟
دوران خیلی خوبی بود. من می‌توانستم با زبان فوتبال با مردم ارتباط برقرار کنم و بازخوردهای این ارتباط را در کوچه و خیابان می‌دیدم که مردم نسبت به من خیلی لطف داشتند. الان با وجود اینکه بیش از سه سال و نیم است که حضور ندارم، همچنان افرادی که با فوتبال زندگی می‌کنند، به من اظهار محبت و لطف می‌کنند. برای من دوران خیلی خیلی خوبی بود. من اینستاگرام ندارم اما چند وقت قبل، یکی از آشنایان یک تصویری در اینستاگرام به من نشان داد که باعث شد بغضی در گلوی من بنشیند؛ آن تصویر، یک عکس سه نفره از آقای فردوسی‌پور، آقای حمیدرضا صدر و من بود. کسی که عکس را گذاشته بود، یک نثر متأثرکننده‌ای نوشته بود و سوال کرده بود این سه نفر چه شدند و کجا رفتند؟ من در یک ماه آخر عمر آقای صدر با خانواده ایشان در تماس بودم و دوران خیلی سختی را گذراندیم؛ (با بغض)‌ اینکه یک شخصیت چند بُعدی و یک انسان دوست داشتنی که به سرعت در میان مردم محبوبیت کسب کرد، چون یک آدم فاضل بود، به این شکل از دنیا رفت، رنج من را خیلی زیاد کرد. همان‌طور که این رنج در مورد آقای فردوسی‌پور همراه من بود و هست و خواهد بود. وقتی آن تصویر را نگاه می‌کردم، برایم رویایی و تراژیک بود. به هر حال من معقتدم هر چیزی، یک روزی تمام می‌شود. عمر به این شیرینی هم یک روز تمام می‌شود و یک چیزهایی دائمی نیست اما نوع رفتن، دردناک بود. به جز یکی دو خاطره تلخ، من همیشه خاطرات خوبی داشتم و وقتی در مجامع عمومی ظاهر می‌شدیم، مردم با محبت برخورد می‌کردند و ما آنجا با تصور خودمان، فکر می‌کردیم که کارمان درست است که مردم دوست‌مان دارند و اظهار محبت می‌کنند. امیدوارم این چنین باشد.

* حیف نبود که شما به این راحتی کنار بروید؟
من حدود ۳۲-۳۳ سال همکاری داشتم و ۹ جام جهانی حضور داشتم؛ مسابقات زیاد که هر کدام یک خاطره است و می‌شد ادامه پیدا کند اما مسائلی که ایجاد شد، این را نامیسر کرد. دوران خیلی خوبی بود ولی تمام شد و رفت. گاهی اوقات هست که شما باید انتخاب کنید؛ انتخاب خیلی دشوار است. هر چقدر موضوع مورد نظر سخت باشد، انتخاب سخت‌تر است. گاهی آدم می‌رود یک کفش بخرد و مغازه‌ها را می‌گردد و یک جفت کفش می‌خرد و به خانه می‌آید و می‌گوید کاش آن یکی را خریده بودم؛ این جزو انتخاب‌های معمولی زندگی است اما من بین شرافتم و عشقم انتخاب کردم. عشقی که نزدیک ۷۰ سال با آن زندگی کردم. گاهی تا ۳ شب می‌نشستم و از اینترنت اطلاعات جمع می‌کردم و شاید باورتان نشود که از دو سه ماه قبل از جام جهانی، با آشنایی که در انگلستان داشتم تماس می‌گرفتم و می‌گفتم می‌شود برای من یک ورلد ساکر یا 442 بخرید و بفرستید؟ تا ساعت ۱ یا ۲ می‌نشستم و برای روز بعد خودم را آماده می‌کردم که با اطلاعات جدیدی بروم. گاهی اوقات بچه‌هایم زنگ می‌زدند و می‌گفتند بابا مشق‌هایت تمام شد؟ من می‌گفتم نه، این مشق عشق است و هیچوقت تمام نمی‌شود. واقعا فوتبال برای من مشق عشق بود.

* این پایان، چه احساسی به شما می‌دهد؟
من یک چیز خیلی بزرگی را از دست دادم و یا از دستم گرفتند؛ نمی‌دانم کدام درست است ولی واقعیت این است که ۷۰ سال، یک عمر طولانی است؛ با فوتبال زندگی کردن و روی نیمکت‌ها نشستن. ما با فوتبال پیر شدیم و ایرادی هم نداشت، چون پای عشق‌مان پیر شدیم. بزرگان ما و بزرگان دنیا معتقد هستند که هیچ چیزی جای عشق را نمی‌گیرد و این عشقی که من به فوتبال داشتم و بسیاری هم دارند، اجازه می‌داد که انرژی بگیرم و زندگی برایم قابل تحمل شود، بتوانم سختی‌ها را تحمل کنم و از آن‌ها دور بشوم. من با فوتبال احساس می‌کردم زندگی در جریان است. الان من نیستم اما باز هم زندگی در جریان است و فوتبال هم که هست و برای علاقه‌مندان یک انگیزه است. در دوره‌ای آقای سوریان در المپیک ۲۰۱۶ ناموفق بودند و یک حرفی زدند که من حالا حرف ایشان را در مورد خودم تکرار می‌کنم؛ وقتی که مسابقات او تمام شد و می‌دانست دیگر کشتی نخواهد گرفت، چون سنش بالا رفته است، گفت حیف شد که انقدر بد تمام شد. من هم همین را می‌گویم؛ دنبال یک پایان خوش نمی‌گشتم اما دلم نمی‌خواست که به این تلخی تمام شود اما تمام شد (با بغض). کاری هم نمی‌توانیم بکنیم؛ هستی از عهده ما خارج است و ضربه سنگینی بود، ضربه خیلی سنگینی بود. عذرخواهی می‌کنم که این گفت‌وگو، به جای مصاحبه تبدیل به رنج‌نامه شد.

* اما مشخص است که کاملا دلتنگ فوتبال هستید.
بله، بله. کاملا. جالب است بگویم الان که با شما صحبت می‌کنم، دفتر دوم کتاب نامه‌های آلبر کامو را به محبوبش می‌خوانم؛ تحت عنوان خطاب به عشق. من این عشق را به فوتبال می‌آوردم؛ از زبان یک نویسنده جهانی که برنده جایزه نوبل است. او خطاب به محبوبش می‌نویسند و محبوب من فوتبال است؛ وقتی می‌خوانم، گاهی کتاب را می‌بندم و نمی‌توانم ادامه بدهم. البته این اواخر چند کتاب بوده که نمی‌توانستم بخوابم؛ یکی از کتاب‌هایی که مطلقاً نمی‌توانم بخوانم، کتاب آقای صدر است؛ از قیطریه تا اورنج کانتی. (با بغض) من همان روزهای اول کتاب را خریدم. این کتاب خیلی ناراحت کننده است و با قلم توانا و شیوای ایشان، لحظات بدی را که ایشان می‌گذرانند، تصویرسازی و نقاشی می‌کنند؛ تا جایی که به ۲۵ صفحه آخر که می‌رسند، ادامه نوشتن را به دختر خانم‌شان واگذار می‌کنند، چون دیگر نمی‌توانستند بنویسند (با گریه)، چون بیماری در کمینش نشسته بود. این‌طور شد دیگر. البته نمی‌خواهم بگویم که فقط ما سه نفر در فوتبال بودیم؛ دوستان توانمند زیادی هستند که همچنان در فوتبال هستند اما سرنوشت ما سه نفر این‌طور رقم خورد و با تقدیر هم نمی‌شود جنگید. دست در کیسه تقدیر کردیم و قرعه‌مان این‌طور درآمد. چه کار می‌توانیم بکنیم؟ هیچی. فکر می‌کردم تا لحظه‌ای که عمرم به دنیا است و نفس می‌کشم، با فوتبال زندگی می‌کنم اما چرخ روزگار را نادیده گرفته بودم و حالا هم تاوان آن را می‌دهم. همین است و کاری نمی‌شود کرد.

* درباره خیلی از مسائل مبهم صحبت کردید و دلیل اتفاقات را واضح بیان نکردید.
مدت‌های طولانی بود که من با کسی صحبت نکرده بودم و این مسائل تلنبار شده بود. من سعی کردم بسته صحبت کنم و هرگز به جزئیات نمی‌پردازم. دورانی که باید این کار را می‌کردم، کردم و حالا آن دوران تمام شد. یک خاطره هم بگویم؛ روزی به میدان انقلاب رفته بودم که کتاب بخرم. کتاب‌ها را که خریدم، تلفنی به من شد که باید به تهرانپارس می‌رفتم و در آنجا پرسیدم که چطور باید بروم و راهنمایی کردند که بی آر تی هست. در بی آر تی یک آدم محترم‌ بلند شد که جایش را به من بدهد و من گفتم لازم نیست، من می‌توانم با یک دستم کتاب‌ها را بگیرم و با یک دست میله را. نهایتاً گفت من خیلی ناراحت شدم. گفتم چرا؟ گفت شما باید سوار اتوبوس شوی؟ این‌همه در فوتبال بودی صاحب یک ماشین نشدی؟ گفتم چیزی نیست که، من هم مثل شما یک شهروند هستم؛ همیشه در صف می‌ایستند، سوار اتوبوس و مترو می‌شوند و من هم می‌شوم. باورش نمی‌شد. من هم اصلا حسرت یک ماشین شخصی را نمی‌خورم، چون می‌دانیم مردم در چه شرایطی زندگی می‌کنند ولی عنوان کتاب اروینگ استون به ذهنم می‌رسد که درباره میکل آنژ نوشته بود: رنج و سرمستی، که در واقع سنگ‌ها را تبدیل به مجسمه‌ای زیبا می‌کند؛ تیشه‌ها رنج است و تصویر که نمایان می‌شود، سرمستی. ما در فوتبال هم‌ رنج داشتیم و هم سرمستی. من در فوتبال به سرمربی رسیدم. از نظر من سرمستی فقط مسئله مادی نیست. اینکه می‌دیدم مردم چقدر لطف دارند، کافی بود. الان من در شهرستان زندگی می‌کنم و گاهی نیاز دارم که به دکتر بروم. دکتر به منشی‌هایش سپرده که بدون نوبت و بدون ویزیت. این خیلی برای من ارزش دارد؛ بحث مادی و ویزیت رقمی نیست، اما این احترام را نمی‌توانم با چیزی عوض کنم. من دیدم که اگر بمانم، این احترام را از دست می‌دهم.

1624215

* از تصمیمی که برای فاصله از فوتبال گرفتید، پشیمان نیستید؟
پشیمان نیستم. می‌دانم که کارم درست بوده، اما نبود این عشق خیلی اذیتم می‌کند و خیلی رنجم می‌دهد و کاری هم از دستم برنمی‌آید. باورتان می‌شود اصلا این حس را که درباره فوتبال صحبت کنم، ندارم؟ اینکه مثل گذشته تفسیر کنم و از سیستم و چینش و اصطلاحات فوتبال بگویم... آن الفاظ و لغات به زبانم نمی‌آید. ولی برای گفتن این صحبت‌ها به عنوان درددل با مضمون فوتبالی، می‌توانم تا آخر شب صحبت کنم. ولی وقتی نگاه می‌کنم می‌بینم غم‌های بزرگی است که آدم‌ها تحمل می‌کنند.

* فکر می‌کنید بزرگترین دستاورد شما در دوران کارشناسی، چه چیزی بوده است؟
من در کوچه‌ها و خاکی‌ها فوتبال بازی کردم و روی نیمکت تیم ملی کشورم نشستم و مسائل دیگر؛ همه این‌ها مثل یک سریال از جلوی چشمم می‌گذرد و همیشه هم می‌توانم به ضرس قاطع بگویم که اشتباهات زیادی در تفسیرهایم داشتم؛ نه تفسیر فنی، گاهی اوقات حرفی می‌زدم که طرفداران یک تیم می‌رنجیدند. برای مثال فرضاً شما طرفدار پرسپولیس هستید و این تیم هم ۱-۰ عقب است اما من چیزی می‌گفتم که نمک روی زخم شما می‌شد. مرتباً در حال اصلاح خودم بودم که حرفم را بزنم اما به قدری شدید نباشد که علاقه‌مندان را برنجاند. اما می‌توانم با صداقت تمام بگویم هرگز از تریبون‌هایی که در اختیارم بود، به مردم دروغ نگفتم؛ جایی که نمی‌شد حقیقت را بگویم زبانم را بستم و حرف نزدم و جایی که می‌شد، حقیقت را گفتم و این بزرگترین دستاورد من از کار کارشناسی در فوتبال بوده است.

دیدگاه‌ها