کد خبر : 2123754 | 12 اردیبهشت 1404 ساعت 14:22 | 10.7K بازدید | 20 دیدگاه

مردی که به ایران عشق می‌ورزید

یادداشت جواد خیابانی: روحت شاد بهمن خان

جواد خیابانی، گزارشگر مشهور فوتبال ایران، در یادداشتی اختصاصی برای ورزش سه به بهمن صالح‌نیا، درگذشته نامی فوتبال ایران، پرداخته است.

یادداشت جواد خیابانی: روحت شاد بهمن خان

به گزارش ورزش سه، چهارشنبه شب فوتبال ایران یکی از بزرگترین و تاریخی‌ترین چهره‌هایش را از دست داد؛ بهمن صالح‌نیا، مردی که نام او با تیم فوتبال ملوان و موفقیت این گروه سختکوش یک شهر کوچک پیوند خورده است؛ تیمی که در دهه‌های ۵۰ و ۶۰ و ۷۰ در فوتبال ایران بزرگی می‌کرد و حالا هم همان میراث است که مثل یک موتور پیشران بچه‌های انزلی را به جلو می‌راند.

این یادداشتی از جواد خیابانی است که شکلی از یک ادای دین به بهمن خان صالح‌نیا را دارد؛ مردی از معلمان بزرگ فوتبال ایران که میراثش تا ابد پابرجا خواهد:

چه تلخ است که این روزها شاهد از دست دادن بسیاری از عزیزان و مردان پر افتخار سرزمینم چه در تهران، چه در بندر عباس و چه در  بندر انزلی  بوده‌ام. هنوز داغ جانگداز واقعه بندرعباس بر دلم مانده که خبردار شدم بهمن خان عزیز هم از دنیا رفته است.  

مردی که در اولین سفر سازمانی خودم درکنار تیم ملی جوانان ایران در اردیبهشت 1375 با ایشان همسفر بودم و در مسیر تهران تا فرودگاه قطر. سپس تا پرواز به شهر دمام و در نهایت اقامت و حضور در شهری کوچک به نام هفوف در شمال شرقی کشور عربستان همراه ایشان بودم. یادم هست که چقدر عاشقانه و با تعصب به وطن خویش و با حرارت و انرژی خاصی جوانان کشورش را راهنمایی میکرد و با دانش و توان مربیگری کم‌نظیر خود تیم ایران را در مقابل حریفان و حتی میزبان به موفقیت رساند تا برای حضور در مسابقات مرحله نهایی جام جوانان آسیا به کره‌جنوبی اعزام شود.

2181137

آخرین جلسه مطبوعاتی برای مسابقه با تیم عربستان در سالن کنفرانس هتل هفوف را کامل به یاد دارم که چگونه از حرمت و احترام به مردم ایران یاد می‌کرد و با چه حسی از قدرت برتری جوانان ایران می‌گفت. در آن سفر بازیکنانی چون حسن رودباریان، نیما خیراندیش، بهمن فریس، مصطفی صنوبری، لطیف جنامی، حامد کاویان‌پور، فرزاد مجیدی، رسول خطیبی، مسعود ملایری، هادی مرادخانی، رحیم خداجو، پیمان صاحب‌جمعی، مجید اکبری، ایوب ارجمندی، رضا محمدیانی و مهرداد زهری هم حضور داشتند و در مرحله نهایی که 5 ماه بعد در کره جنوبی برگزار شد نیز با همین بودم به مدت تقریبا 32 روز با بهمن خان همراه و هم صحبت بودم و از نزدیک دیدم و شنیدم که چقدر با غرور و تعصبی خاص از سرزمین خود و فوتبال در سرزمین خود دفاع می‌کرد. در بازی با امارات کاش پنالتی ما گل می‌شد و ملایری ضربه بهتری به توپ می‌زد تا جوانان ایران به نیمه نهایی بروند اما نشد و نرفتیم.

بعد از بازگشت از کره جنوبی بجه محل‌های خودم در کرج که می‌خواستند زمین فوتبال شهرک نهال و بذر کرج را افتتاح کنند از من خواستند که یک تیم از تیم‌های تهران را برای حضور در کرج دعوت کنم. به هرکدام از تیم‌ها می‌گفتم بهانه‌ای می‌آوردند و نمی‌آمد. برخی از آنها حق داشتند چون درگیر مسابقات بودند‌. به یاد بهمن خان و محمد احمدزاده (کمک مربی تیم ایران) و شاهپور نوریزاد (سرپرست تیم) افتادم.

بهمن خان با یک تماس و با اینکه تیم ایران در رقابت‌ها شکست خورده و حذف شده بود. همان تیم را جمع کرد و با همه بازیکنان به کرج آمد و با تیمی ناشناس و غریبه به نام شهرک نهال و بذر مسابقه‌ای دوستانه برگزار کرد. همان شب شام هم در محل خودمان با بهمن خان و بازیکنان جوانان همراه بودیم. بهمن می‌گفت با اینکه جمع و جور کردن این تیم کار بسیار سختی بود اما من و همراهان تصمیم گرفتیم به خاطر احترام به ساکنان این شهرک و نیز ادای حرمت به ساحت یک خبرنگار به کرج بیاییم و با شما همراهی کنیم.

2181138

طی سال‌های بعد از این حرکت محترمانه و بزرگ منشانه بهمن صالح‌نیا هر وقت که به انزلی می‌رفتیم بی‌شک به دیدار ایشان هم می‌رفتیم. در لیگ ازادگان یک مسابقه پرسپولیس با چوکا را در طالش گزارش کردم که بهمن خان مربی تیم قلعه عقاب‌ها بود و در همان مسابقه هم چقدر عالی و با روحیه از مهمانان تهرانی خود پذیرایی کرد. چندی قبل و برای ضبط گویش‌های برنامه تاریخ مستند ورزش ایران هم به انزلی رفته بودم و ایشان با اینکه حال مساعدی نداشتند اما برای احترام به دوربین و حرفه‌ی خبرنگاری آمدند و با محمود پیشگاه هادیان و فرهاد پورغلامی و نصرت ایراندوست و نادر عزت‌اللهی و سایر قدیمی‌های ملوان همراه شدند.

این روزها از بس که تسلیت گفته‌ام و به دیدار خاندان متوفیان و عزیز از دست رفتگان شتافته‌ام که تصور می‌کنم باید کارمند یکی از آرامستان‌های سرزمینم بشوم.

واقعا چرا هر روز و هر ساعت خبری بد می‌شنوم؟ چرا شادی به سراغ من نمی‌آید؟ چرا همه‌اش با مرگ و غم همراهم؟ اما چه کنم؟ مگر مرا جز پذیرش تقدیر راهی دیگر هم هست؟ شاید هم این درگذشت‌ها و دور ماندن از دوستان و بزرگان سرزمینم هشداری است که نوبت به من هم خواهد رسید.

کاش قدر حتی همین دوران سخت را بدانم تا شاید که بگذرد این روزگار تلخ‌تر از زهر. شاید. لذا از فرمان خداوند اطاعت می‌کنم و به درگاه ایشان تعظیم کرده و برای شادی روح بهمن خان التماس دعا دارم...

دیدگاه‌ها