مادریدیها استاندارد اخلاقیشان را فراموش کردهاند
رئال و حمله به داوران: نشانههای زوال یک امپراتوری
رفتارها و سیاستهای رئال مادرید در قبال داوران در چند هفته اخیر با انتقادهای شدیدی روبرو شده است.

به گزارش "ورزش سه"، داوران هرگز به اندازه امروز و تا این حد مورد بیاحترامی و تحقیر قرار نگرفتهاند. کسانی که آنها را فاسد نمیدانند، معتقد هستند که این افراد نالایق هستند. استانداردها ظاهراً هرگز تا این حد پایین نبودهاند. باشگاهها و هوادارانشان خشمگین از توطئهها فریاد میزنند. اما حتی با در نظر گرفتن این فضای پرتنش، صحنههایی که در پایان فینال کوپا دل ری شنبه گذشته رقم خورد، بیسابقه بود، دیداری که آنتونیو رودیگر بسته یخ را به سمت داور مسابقه پرتاب کرد.
و این درباره باشگاهی است که روزگاری به هویت و به رفتار جوانمردانهاش افتخار میکرد، تا جایی که در دوران استیو مک منمن، برای بازیکنان کد رفتاری تعریف شده بود. در آن روزها، شعار رایج هواداران مادرید این بود که غر زدن درباره داور کار بچه ننههای بارسلونا است.
اما تنها در همین فصل، رئال مادرید مراسم توپ طلای فرانس فوتبال را تحریم کرد چون مشخص شده بود وینیسیوس جونیور برنده نخواهد شد. آنها ادعای توطئه داوری علیه خودشان را مطرح کردند و سپس در آستانه فینال کوپا دل ری از انجام تعهدات رسانهای پیش از مسابقه امتناع ورزیدند، در حالی که به شایعاتی درباره احتمال عدم حضورشان در بازی نیز دامن میزدند.

تلویزیون رئال مادرید مثل تمام دیدارهای قبلی ویدیوهایی درباره اشتباهات دی بورگوس علیه این تیم منتشر کرده بود، کاری که باعث شد داور پیش از مسابقه با چشمانی اشکآلود در رسانهها حاضر شود. در لحظههای پرحرارت، بازیکنان گاهی از کنترل خارج میشوند اما آنچه واقعاً سمی و مخرب است، رفتارهای ریز و پنهان تخریبی است که در سطح مدیران باشگاهها نهادینه میشود چون چنین محیطی ایجاد میکند که در آن بازیکنان و هوادارانی که از پیش قانع شدهاند قربانی هستند، بسیار بیشتر از حد معمول واکنش منفی نشان دهند.
در مرکز همه این اتفافات، ژنرال کهنسال در هزارتوی خودش نشسته است: فلورنتینو پرز. کسی که به جز سه سال، در تمام قرن بیست و یکم رییس رئال مادرید بوده است. او بینهایت موفق بوده: با هفت عنوان قهرمانی در لیگ قهرمانان و درآمدی که ۲۵ درصد بیشتر از دومین باشگاه ثروتمند جهان است. با این حال، او با همه در جنگ است. پیرمرد ۷۸ سالهای که شاهد تغییرات دنیای اطرافش است اما همچنان اصرار دارد همه چیز علیه او طراحی شده است.
این روندی قدیمی است اما داستانی بسیار امروزی از پوپولیسم و پروپاگاندا، شکست روزنامهنگاری سنتی و صعود رسانههای اجتماعی، هواداری افراطی و قدرتطلبی خودخواهانه که فرهنگی را به نابودی میکشاند.
در جریان فاجعه سوپرلیگ، مشاهده این که چگونه مزخرفات پرز با دقت و پذیرش در رسانههای محلی پوشش داده میشد، در حالی که باقی جهان آن را توهم میدانست شگفتآور بود. اما حتی مارکا و آ.اس نیز دیگر آن حمایت تمام قد سابق را از او ندارند. آلفردو رلانیو، سردبیر رئالی آ.اس، هفته گذشته در ستونش پرز را به دلیل پیگیری نکردن ماجرای نگریرا (معاون وقت کمیته داوران فدراسیون اسپانیا که بین ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۰ در لیست پرداختی باشگاه بارسلونا بود) مورد انتقاد قرار داد.

در زمانهای دیگر هم میشد تصور کرد که رئال از آشفتگی مالی بارسا، حسابرسیهای مشکوک و تعلل یوفا در مجازات آنها استفاده بیشتری میکرد. اما پرز به بارسلونا نیاز دارد چون تنها باشگاه باقی ماندهای است که از پروژه شکست خورده سوپرلیگ حمایت میکند.
اگر خوان لاپورتا را از دست بدهد کاملاً تنها خواهد ماند. او بار دیگر یک تیم بزرگ را خراب کرده است: همانطور که تیم اوایل دهه ۲۰۰۰ پس از دو قهرمانی اروپایی با فروش کلود ماکلهله و ترجیح شهرت بر توازن از هم پاشید، تیمی هم که فصل گذشته لالیگا و لیگ قهرمانان را فتح کرده بود با عدم جایگزینی تونی کروس و اضافه شدن کیلیان امباپه سومین مهاجم چپ پای مایل به نفوذ به داخل که وظایف دفاعی را انجام نمیدهد از هم گسیخته است.
و این تنها شکست او نیست. برنابئوی بازسازی شده شاید ظاهری آینده نگرانه داشته باشد اما هزینهای معادل ۱.۷۶ میلیارد یورو در پی داشته است. جایگاههای ویژه هنوز ساخته نشدهاند و پس از اعتراض همسایگان، امکان برگزاری کنسرت در آن وجود ندارد دو منبع درآمدی که میتوانست در بازپرداخت بدهی کمک کند حالا عملاً از بین رفتهاند.
دعوا با لالیگا هم باعث شده شرکتهای پخش مسابقات نتوانند پیش و پس از مسابقات از این ورزشگاه گزارش تهیه کنند. امتناع از انجام وظایف رسانهای پیش از فینال کوپا دل ری بخشی از همین روند است. دارندگان حق پخش برای داشتن استودیو و مصاحبه با بازیکنان پس از مسابقه هزینه پرداخت کردهاند اما رئال آنها را نمیپذیرد و با اینحال، هیچ اقدام مشخصی علیهشان صورت نمیگیرد.
کمبود مسئولیتپذیری و خود انتقادی واقعاً حیرتآور و در عین حال بسیار مخرب است، در حالی که رئال این فضا را با حضور اینفلوئنسرهایی پر میکند که محتوا تولید میکنند اما وظیفه روزنامهنگاری یعنی بازخواست قدرت را انجام نمیدهند.
افول در زمین با افول خارج از آن همراه شده است. وسوسهای وجود دارد که ریشه این روند را به دوران ژوزه مورینیو نسبت دهیم. او نخستین مربیای نبود که در دنیای پسا حقیقت زندگی میکرد اما اولین کسی بود که صراحتاً گفت بازی از نشست خبری بعد از بازی قبلی آغاز میشود. اما او علت نبود، نشانه بود.

یکی از دلایلی که بارسلونا در سال ۲۰۰۸ و منچستریونایتد در سال ۲۰۱۳ او را نپذیرفتند، این بود که میترسیدند با ارزشهای باشگاهها همخوانی نداشته باشد. اما در سال ۲۰۱۰، شرایط برای رئال به حدی وخیم بود در حالی که بارسا با گواردیولا در حال دگرگونی فوتبال بود که احساس کردند دیگر جایی برای اخلاق باقی نمانده است. دو سال نبرد سهمگین پس از آن در نهایت بارسا و گواردیولا را زمین زد اما به قیمتی بسیار سنگین.
رئال میدانست مورینیو چه خواهد کرد. آنها با آگاهی کامل او را منصوب کردند. شاید الگوی او برخی از خطوط قرمز را شکست و باعث شد باشگاه راحتتر به خودمحوری برگردد. اما پرز او را به مادرید آورد چون تیمش در حال باخت بود. او باشگاه را آلوده نکرد، آن را آینه کرد و حالا که رئال دوباره در حال باختن است، پرز یک بار دیگر دشمن تراشی را آغاز کرده بعضی واقعی، اما بیشتر خیالی. افسانههایی مفید برای توجیه افول باشگاه.
اگر تاثیر مخرب شبکههای اجتماعی را هم اضافه کنیم و گرایش امروزین جامعه به جانبداری کورکورانه را هم در نظر بگیریم، نتیجه آن قبیلهگرایی به شدت سمی است که فوتبال را عملاً غیر قابل اداره میکند و شاید با توجه به فشارهای احمقانهای که بر داوران وارد است، حتی غیرقابل بازی شود.
یکی از دلایلی که ویکتوریاییها ورزش را ابزاری آموزشی میدانستند این بود که روحیه شکستپذیری را آموزش میداد. بلد نبودن باخت رفتاری کودکانه است اما این درسی است که ظاهراً یک مرد ۷۸ ساله در مادرید هنوز یاد نگرفته است.
جاناتان ویلسیون - گاردین