به گزارش ورزش سه، مهاجمی که یک روز با پیراهن قرمز پرسپولیس میدوید، فردایش با قرارداد استقلال خبرساز شد و در نهایت حالا با لباس سفید و آبی ملوان، آماده آغاز فصل تازهای از زندگی فوتبالی است.
از همان روزی که اسماعیل کارتال او را در فهرست مازاد پرسپولیس گذاشت، مشخص بود تابستان آسانی در انتظارش نیست. اما هیچکس پیشبینی نمیکرد ماجرا تا این حد دراماتیک شود؛ ابتدا شایعه، بعد ابراز تمایل ساپینتو و ایمیلش به مدیران باشگاه، قرارداد با استقلال، واکنش انفجاری هواداران آبی، عقبنشینی مدیران باشگاه، فشار رسانهای، و در نهایت فسخ توافقی که حتی یک روز هم به میدان ختم نشد: یک تراژدی فوتبالی در چند پرده.
اما فوتبال همیشه راهی برای بازگشت دارد. و حالا آلکثیر با ملوان بندرانزلی، تیمی که هوادارانش به عشق و تعصب شهرهاند، به دنبال احیای دوباره خود است. دریا، مه، و سکوهای پرهیجان انزلی، برای او میتواند حکم پناهگاهی امن را داشته باشد؛ جایی دور از غوغای پایتخت، جایی که تنها معیار، فوتبال است و بس.
عیسی ۳۵ ساله دیگر آن پسر پرشور سالهای اول نیست، اما هنوز چیزی در چشمهایش برق میزند؛ برق همان مهاجمی که با گلهای آسیاییاش پرسپولیس را تا آستانه قهرمانی برد. حالا او باید ثابت کند که هنوز میتواند در محوطه جریمه، لحظههای بزرگ بسازد.
مسیرش اما آسان نخواهد بود. او زخمی از محرومیتها، مصدومیتها و فشارهای چند فصل گذشته است. خودش خوب میداند که تنها راه پاسخ به همه حرفوحدیثها، گل زدن است. و چه شروعی بهتر از بازی هفته دوم لیگ مقابل فولاد خوزستان؛ مسابقهای در خانه، در سرزمین مادریاش، جایی که هر ضربه او میتواند تبدیل به بیانیهای باشد برای همه منتقدانش.
هواداران ملوان همیشه دنبال قهرمانهایی بودهاند که فراتر از فوتبال باشند؛ و حالا عیسی فرصت دارد با هر دویدن، هر فریاد و هر شادی پس از گل، دل آنها را ببرد. اگر در پایتخت هر حرکت او زیر ذرهبین بود و با برچسب حاشیه قضاوت میشد، در انزلی میتواند آزادتر نفس بکشد. این همان چیزی است که مهاجمان نیاز دارند: آزادی، آرامش و تمرکز.
در اسپانیا شاید رسانهها مینوشتند: «عیسی، آخرین گلولهاش را در انزلی شلیک میکند.» در ایران اما، این فقط شروعی تازه است. ملوان میتواند صحنهای باشد برای رستاخیز او؛ برای اثبات اینکه پرسپولیس با کنار گذاشتنش اشتباه کرد و استقلال با عقبنشینی از قرارداد، یک فرصت طلایی را از دست داد.
حالا همهچیز به خودش بستگی دارد. اگر توپ دوباره به پایش لبخند بزند، اگر گلها بازگردند، داستان آلکثیر از این تابستان پرهیاهو به قصهای شیرین بدل خواهد شد. و چه چیزی زیباتر از این که در ۳۵ سالگی، در کنار دریای خزر، بار دیگر نامش را به تیتر اول برساند؟