کد: 215019219 شهریور 1404 ساعت 16:2316.4K بازدید

روایت بازگشت ستارگان خسته ایران از ازبکستان

پایان تلخ، سفر بدون جام از تاشکند به تهران!

بازیکنان تیم ملی پس از شکست در فینال کافا، با بازیکنان ازبک دست دادند، خوش‌وبش کردند و لبخند زدند. شکست بود، اما نه شکستی پر از کینه. اینجا رفاقت مرزها را شکسته بود.
پایان تلخ، سفر بدون جام از تاشکند به تهران!

به گزارش "ورزش سه"، از همان دقیقه پنجم می‌دانستم که امشب، شب ساده‌ای برای تیم ملی ایران نخواهد بود. اخراج زودهنگام آریا یوسفی درست مثل کابوسی بود که خیلی زودتر از موعد به سراغمان آمد و همه‌چیز را به هم ریخت. بازی فینال در تاشکند، در ورزشگاهی پر از هواداران پرشور ازبک که با پرچم‌ها و شعارهایشان جو را سنگین کرده بودند، برای ایران به صحنه‌ای دشوارتر تبدیل شد. وقتی داور قرقیزستانی کارت قرمز را بالا برد، سکوت کوتاهی بر نیمکت ایران نشست و بعد فقط صدای نفس‌های سنگین بازیکنان بود. از آن لحظه به بعد، ما با ده نفر باید بیش از ۱۲۰ دقیقه برابر تیمی سرسخت می‌جنگیدیم. همه منتظر بودند بازی به ضربات پنالتی کشیده شود، اما فوتبال همیشه غافلگیرکننده است؛ دقیقه ۱۲۰، همان لحظه‌ای که گل ازبکستان وارد دروازه شد، زمین و زمان روی سرمان خراب شد. دست‌هایمان ناخودآگاه روی سرمان قفل شد و فقط انفجار شادی استادیوم را شنیدم؛ صدایی که انگار همه‌ی تاشکند در آن لحظه فریاد می‌زد.

2224619

رسیدن به ورزشگاه خودش ماجرای جداگانه‌ای بود. فاصله هتل تا استادیوم المپیک زیاد نبود، اما خیابان‌های اطراف پر از هوادارانی بود که از ساعات ابتدایی روز راهی ورزشگاه شده بودند. ترافیک سنگین و هجوم جمعیت باعث شد دیرتر از همیشه به استادیوم برسیم. هنوز نفس‌نفس می‌زدیم که ناگهان سازه عظیم ورزشگاه جلوی چشمانمان پدیدار شد. بنایی نو و تمیز که با مشعل المپیک در ورودی‌اش به شکوه خاصی رسیده بود. اطراف ورزشگاه ساختمان‌های بزرگ و مدرن قد برافراشته بودند و همه چیز حس می‌داد که اینجا برای رویدادهای جهانی ساخته شده است. پیست دور زمین و نیمکت‌هایی که با صندلی قابل حمل روی آن تعبیه شده بودند، نشان می‌داد این استادیوم بیشتر برای دومیدانی ساخته شده تا فوتبال، اما امشب فقط یک چیز بر این زمین حکومت می‌کرد: فوتبال و تب‌وتاب فینال.

2224618

از لحظه‌ای که سوت آغاز بازی به صدا درآمد، فشار سکوها بی‌امان بود. داور قرقیزستانی هر بار که سوتی به نفع ازبکستان می‌زد، تشویق‌ها و فریادها ورزشگاه را منفجر می‌کرد. اخراج آریا یوسفی بهانه‌ای شد تا سکوها بیشتر به وجد بیایند و همین اتفاق فشار روانی مضاعفی بر بازیکنان ایران گذاشت. در تمام دقایق، ملی‌پوشان ما مثل سربازانی خسته اما مصمم زمین را وجب‌به‌وجب شخم می‌زدند، پاس‌ها کوتاه‌تر و دویدن‌ها بیشتر شده بود. هر ثانیه‌ای که سپری می‌شد، ما بیشتر به ضربات پنالتی نزدیک می‌شدیم، اما فوتبال بی‌رحم‌تر از آن بود که فرصت رویاپردازی بدهد. درست در لحظه‌ای که همه آماده بودند بازی با ضربات یازده‌متری به پایان برسد، گل دقیقه ۱۲۰ ازبکستان، همه معادلات را بر هم زد. زمین از شادی میزبان به لرزه درآمد و ملی‌پوشان ایران روی چمن فرو ریختند.

2224617

بعد از سوت پایان، صحنه‌ای عجیب و متضاد رقم خورد. زمین پر بود از بازیکنان خسته و عرق‌ریخته ایران که روی چمن دراز کشیده بودند و ماساژورها تلاش می‌کردند پاهایشان را شل کنند. اما در همین فضای تلخ، لحظه‌های شیرینی هم شکل گرفت. رضاییان، کنعانی‌زادگان، طارمی، جهانبخش، چشمی، نیازمند و... با بازیکنان ازبک دست دادند، خوش‌وبش کردند و لبخند زدند. شکست بود، اما نه شکستی پر از کینه. اینجا رفاقت مرزها را شکسته بود. مراسم اهدای مدال هم باشکوه برگزار شد؛ رئیس‌جمهور ازبکستان شخصاً حضور داشت و فضای امنیتی آن‌قدر سنگین بود که حتی خبرنگاران اجازه نداشتند به زمین نزدیک شوند. وقتی جام بالای سر کاپیتان ازبک رفت، ورزشگاه به آسمان فریاد زد و ما فقط تماشاچی این جشن بزرگ بودیم. در میکسد‌زون، کنعانی‌زادگان با خنده به خبرنگاران ازبکی که خواستار انجام مصاحبه بودند، گفت: «اگر من بخواهم مصاحبه کنم، در ایران انفجار می‌شود!» او سپس روی سکویی نشست و با خبرنگاران درباره صحنه پنالتی که روی او اعلام و با VAR رد شده بود، صحبت کرد. جهانبخش به زبان انگلیسی با خبرنگار ازبکی صحبت کرد و آریا یوسفی، مقصر ناخواسته این شب تلخ، با صورتی غمگین عبور کرد. بازیکنان یکی‌یکی هنگام خروج از ورزشگاه، به خبرنگاران خسته نباشید می‌گفتند.

2224616

در همان شب پس از فینال، مهدی طارمی بی‌هیچ توقفی راهی یونان شد تا خودش را به تیم باشگاهی‌اش برساند. لژیونرهای دیگر هم صبح روز بعد خیلی زودتر از سایرین پرواز کردند؛ مقصدشان امارات بود و باشگاه‌هایی که انتظارشان را می‌کشیدند. ملی‌پوشان داخلی اما در مسیری متفاوت قدم گذاشتند؛ آنها با همان چهره‌های خسته و ساک‌های پر از لباس، به سمت فرودگاه تاشکند رفتند. صحنه‌ای جالب در سالن انتظار رقم خورد: بازیکنان ایرانی که سیم‌کارت محلی نداشتند، یکی‌یکی به سراغ خبرنگاران رفتند و از آنها خواستند اینترنتشان را هات‌اسپات کنند. همه می‌خواستند به خانواده و دوستان خبر بدهند که عازم تهران هستند. رامین رضاییان، همیشه پرانرژی و شوخ، در گوشه‌ای از سالن کنار یک مغازه نشسته بود و چیزی برای خوردن سفارش داده بود. نگاهش آرام بود، انگار شکست تلخ دیشب برای او فقط بخشی از مسیر زندگی‌اش محسوب می‌شد.

2224615

در همین میان، صحنه‌ای خنده‌دار در اتوبوس فرودگاه تاشکند برای همه نقل مجلس شد. یکی از خبرنگاران در حال خواندن مطلبی از سایت ورزش سه درباره آخرین پست اینستاگرامی علیرضا بیرانوند بود. عارف آقاسی با هیجان رو به او گفت: «دو بار روش بزن، لایک شه!». وقتی اتوبوس فرودگاه آمد تا آنها را به سمت هواپیمای چارتر ببرد، همهمه‌ای از بحث‌ها به راه افتاد؛ مرور صحنه‌های بازی، گل دقیقه ۱۲۰ و آن کارت قرمز لعنتی که همه‌چیز را تغییر داد. در میان این حرف‌ها، چهره‌ای نگران‌تر از بقیه بود: علی نعمتی. مدافع فولاد از ناحیه پا آسیب دیده بود و لنگ‌لنگان راه می‌رفت. خودش امیدوار بود به دیدار بعدی تیمش مقابل پرسپولیس برسد، اما حقیقت این بود که فقط تلاش کادر پزشکی می‌توانست او را سر وقت به زمین برگرداند.

پرواز تهران حوالی ظهر بر زمین نشست. مهرآباد شلوغ بود و خبرنگاران و بازیکنان همه با پاسپورت‌هایشان در صف ایستادند. مأموران مرزبانی پاسپورت‌ها را یکی‌یکی مهر می‌کردند، اما ناگهان صدای آرامی بلند شد؛ یک پاسپورت کم بود. پس از چند دقیقه جست‌وجو و پرس‌وجوی مأموران، معلوم شد که ابوالفضل جلالی، مدافع استقلال، پاسپورتش را تحویل نداده است. لحظاتی لبخند به لب همه آمد، جلالی پاسپورت را از کیفش بیرون آورد و تحویل داد. بالاخره مهر ورود روی پاسپورتش خورد و جمع دوباره کامل شد. انتظار در پاویون دولت طولانی شد. بازیکنان روی صندلی‌ها لم داده بودند و بحث‌ها آرام‌تر از قبل ادامه داشت. بیشتر صحبت‌ها حول محور هفته سوم لیگ برتر بود؛ هرکس نگران مسابقه تیم خودش بود. پرسپولیسی‌ها درباره تقابل با فولاد حرف می‌زدند، استقلالی‌ها به وضعیت اردوی تیمشان فکر می‌کردند و بازیکنان تیم‌های دیگر هم باید خیلی زود دوباره به ریتم تمرینات برگردند.

2224620

وقتی ساک‌ها و پاسپورت‌ها بالاخره تحویل داده شد، هرکس گوشی به دست، اپلیکیشن تاکسی اینترنتی را باز کرد. صحنه عجیبی بود: ملی‌پوشان کشور، قهرمانان آسیا و لژیونرهای پرآوازه، حالا مثل هر شهروند دیگری مشغول درخواست تاکسی بودند تا به خانه بروند. احمد گوهری، دروازه‌بان پیکان، از همه بیشتر درگیر بود. بارها درخواست می‌داد، اما هیچ راننده‌ای قبول نمی‌کرد. با خنده رو به خبرنگاران گفت: «نمی‌دونم چرا درخواست منو قبول نمی‌کنن!» در این میان خبرنگاران رسانه‌های مختلف که خودشان را به مهرآباد رسانده بودند، تلاش زیادی کردند تا مصاحبه بگیرند. اما خبری نشد. بازیکنان میلی نداشتند دوباره مقابل دوربین‌ها قرار بگیرند. خستگی سفر و تلخی شکست، آنها را ساکت‌تر از همیشه کرده بود. حتی آنهایی که معمولاً پرحرف بودند، ترجیح دادند بدون کلامی اضافه از سالن خارج شوند. آخرین تصویر، جمعی از ملی‌پوشان بود که با در آغوش کشیدن یکدیگر، با هم خداحافظی کرده و هرکدام در مسیر خانه و باشگاهشان قدم گذاشتند، بی‌آنکه بدانند چند روز دیگر دوباره در قاب لیگ، زیر نور پروژکتورها ظاهر خواهند شد.

تازه‌ترین اخبار ورزشی ایران و جهان دراپلیکیشن ورزش سه
دانلود
15اشتراک گذاریگزارش خطا

دیدگاه‌ها

لطفا قبل از ارسال دیدگاه خود، حتماقوانین و مقرراترا مطالعه فرمایید.
لطفا منتظر بمانید...

آخرین اخبار