
به گزارش "ورزش سه"، گرت بیل چند هفته پیش گفت هدایت رختکن رئال مادرید چیزی بیش از دانش تاکتیکی میطلبد؛ مدیریتِ غرور بازیکنان. این اظهار نظر در میانه بحثی شکل گرفت که درباره میزان اقتدار ژابی آلونسو در رختکنی مطرح بود که از لحاظ تاریخی همواره مدیریتش بسیار دشوار بوده است.
آنچلوتی با سیاست «رها کن بگذرد»، زیدان با تعادلی میان سبکها، مورینیو با مشت آهنین و دلبوسکه با سبک مدیریتی آرام و بیفریاد، همگی نمونههایی از دورههایی هستند که در آنها، مربیان موفق شدهاند کم یا زیاد، اقتدار خود را اعمال کنند.
مربی باسکی توانست در لورکوزنی منسجم و هماهنگ، سلسلهمراتبی پیرامون خود شکل دهد؛ محیطی ایدهآل برای او، کسی که همواره در رختکنهای سطح بالا حضور داشته، اما بهخوبی میدانست نشستن روی نیمکت چه تغییری در نقش و هویت یک فرد ایجاد میکند.
با این حال، همهچیزِ آن موفقیتی که با دوگانه تاریخیاش در بایرلورکوزن به دست آورد، نتوانسته در باشگاه رئال مادرید، جایی که حتی آنچلوتی نیز سرانجام در آن تسلیم شد، نتیجه فوری به همراه بیاورد.
آنچلوتی در دومین دورهاش در مادرید توانست موقعیتهای پیچیدهای را مدیریت کند؛ از جمله شرایط وینیسیوس که در بسیاری از ورزشگاهها تحت فشار بود. فصل گذشته، او قادر نبود تعادل دشواری را پس از ورود امباپه ایجاد کند؛ بازیکنی که در نهایت نقشی فراتر از «بازیگر مکمل» که برای آن خریده شده بود، به دست گرفت.
بیشتر تنشها در دوران مدرن رخ دادهاند که تحت دو دوره مدیریت فلورنتینو پرز شکل گرفته است.

هدف رئیس باشگاه همیشه این بوده که بهترین بازیکنان جهان را در اختیار داشته باشد، نه بهصورت استعاری، بلکه واقعاً بهترینها. به همین دلیل، حتی در دورههای آشفته، رئال توانست به آمار ۱۵ قهرمانی لیگ قهرمانان اروپا برسد. اما میان دورههای موفقیت، دورانهای انتقالی و پرتنش نیز وجود داشته؛ دورههایی که برخی از مربیان بزرگ تاریخ معاصر باشگاه با آنها روبهرو شدند، الگوهایی که ژابی آلونسو نیز اکنون به آنها نگاه میکند.
«نفرین» مربیان اسپانیایی
کارنامه مورینیو در رئال مادرید شاید پُر افتخارترین نباشد، اما او توانست وضعیتی ایجاد کند که هواداران را برای جنگیدن علیه بارسلونای گواردیولا، موفقترین تیم تاریخ، بسیج کند.
با این حال، همین وضعیت قربانیانی داخلی بر جای گذاشت؛ بزرگترین آنها ایکر کاسیاس، اسطوره باشگاه بود که نهایتاً با اتهام «جاسوس رختکن» از در پشتی باشگاه خارج شد.

افشاگریها همیشه بوده و خواهد بود؛ همانطور که در همین وقفه تیمهای ملی شاهد حجم زیادی از شایعات بودیم. حتی اگر تنها بخشی از این روایتها حقیقت داشته باشد، باز هم بخشی از بازی قدرتی است که همیشه وجود داشته است.
موفقترین مربی در اعمال سریعِ سبک خود، زینالدین زیدان بود؛ ستاره سابقی که نخهای رختکنی را در دست گرفت که توانست سه قهرمانی پیاپی اروپا کسب کند. کسانی که همراه نشدند، کنار گذاشته شدند.
کاماچو، کیروش، لوکزامبورگو یا لوپز کارو قربانی بینظمی و رختکنی با رهبریهای متناقض شدند. کاپلو و شوستر نیز درگیر مشکلات انضباطی برخی بازیکنان بودند. بنیتز و لوپتگی هم نمونههایی از شکستهای زودهنگام و پرسر و صدا هستند؛ تأییدی بر «نفرین مربیان اسپانیایی».
رونالدو، بکام، کریستیانو، راموس، کاسمیرو، واران و... همگی بخشی از داستانهایی بودهاند که در آنها نیمکتنشینیهای غیرقابلدرک یا بیتوجهی به دستورات مربیان نقش داشته است.

کارلتو فکر میکرد در آخرین دورهاش در مادرید به فرمول جادویی رسیده است؛ فرمولی که پس از پایان عصر زیدان و خروج ستونهای تیم به وجود آمد.
او چیزی را به شوخی «قدرت دوستی» نامید؛ مفهومی که تبدیل به یک میم شد و بیانگر سلسلهمراتب مشخصی بود که در آن هر بازیکن جایگاهش را میشناخت اما همین مربی ایتالیایی که اکنون هدایت تیم ملی برزیل را بر عهده دارد، با همان کلیشه همیشگی «بازیکنان بیش از حد آزاد گذاشته شدند» پیش از موعد از تیم جدا شد.

جانشین او با ایدههایی تازه و قاطع وارد شد؛ ایدههایی که در ابتدا کاملاً جواب دادند.
نتایج نیز تا مدتها خوب بود، بهجز دربی، اما در چند هفته اخیر، ناکامی مقابل لیورپول و رایو وایکانو نظم باشگاه را دچار لرزش کرده؛ بحرانی که در هیچ جای دیگر همچون رئال مادرید رخ نمیدهد.
از همین نقطه بود که زمزمههایی مانند آنچه اتلتیک، منتشر کرد شکل گرفت:«ژابی آلونسو خودش را گواردیولا میداند»، گویی این موضوع چیزی منفی باشد؛ در حالی که شاید همین شباهت یکی از نشانههای موفقیت ایدههای او باشد.
ایدههایی مبتنی بر مطالعه، منطق و فلسفه تاکتیکی روشن، اما باید توان تحمیل کردن سبک و ایدههایش به رختکن رئال را داشته باشد، رختکنی که تاریخ نشان داده هر تصمیمی در آن یک چالش واقعی است.