
به گزارش ورزش سه، خیلی کم پیش میآید که یک دروازهبان، بهتنهایی قهرمانی را برای تیمش بسازد. از این هم کمتر دیدهایم که یک گلر در یک فینال در ضربات پنالتی یک تنه بدرخشد و تیمش را قهرمان کند. اما چیزی که بسیار کم سابقه است مهار چهار پنالتی پیاپی است، آن هم در یک فینال بزرگ. اتفاقی که امشب در قطر افتاد و قهرمانش که بود؟ ماتووی سافونوف روس، گلر 26 سالهای که در فصل عادی زیر سایه لوکاس شوالیه بوده ولی امشب در قطر به انریکه و بقیه نشان داد که چه الماسی را حاشیه نشین کردهاند.

بعد از ۱۲۰ دقیقه نبرد فشرده و نفسگیر پاریسنژرمن و فلامینگو که با تساوی ۱-۱ تمام شد، همهچیز به نقطهای رسید که فوتبال دیگر به برنامه و تاکتیک وابسته نیست. ضربات پنالتی، صحنه آزمون اعصاب است؛ جایی که یک تصمیم، یک مکث یا یک شیرجه، میتواند تاریخ را جابهجا کند. درست همانجا بود که سافونوف، آرام و بیهیاهو، قدم به مرکز صحنه گذاشت.
اولین ضربه را نیکولاس د لا کروز برای فلامینگو زد. برخلاف جهت حرکت سافونوف، دقیق و حسابشده. توپ گل شد و برزیلیها پیش افتادند. در این شرایط وقتی یک گلر اولین پنالتی را گل میخورد فشار روانی روی او چند برابر میشود. کمتر گلرهایی هستند که وقتی پنالتی اول را گل میخورند پنالتی دوم را مهار میکنند. به همین خاطر بود که هیچکس از سافونوف انتظار نداشت.
ویتینیا اما با خونسردی کامل پاسخ داد؛ ضربهای تمیز، بدون مکث اضافی، و بازی ۱-۱ شد. همینجا بود که به نقطه شروع درخشش افسانهای سافونوف تبدیل شد. آن هم در زمانی که کسی از او انتظار نداشت.
نوبت به سائول نیگز رسید. هافبک باتجربه اسپانیایی، با سابقه شبهای بزرگ فوتبالی پشت سرش، پشت توپ ایستاد. سائول ضربه را به سمت چپ زد، اما سافونوف زودتر تصمیمش را گرفته بود. شیرجهای عالی، به سمت درست و توپی که مثل آب خوردن دفع شد. اولین مهار؛ نخستین ترک در اعتماد به نفس فلامینگو.
عثمان دمبله میتوانست فاصله را بیشتر کند. او کم کسی نبود، برنده توپ طلا که دیشب در همین قطر جایزه سال فیفا را هم برده بود. عثمان اما توپش را کوبید به آسمان. یک لحظه سکوت، یک نفس حبسشده در سینه پاریسیها و حالا نوبت پدرو بود.

کنار زمین، دل توی دل لوئیس انریکه نبود. شماره ۹ فلامینگو اما با مکثی بد و ضربهای بسیار ضعیف، توپ را درست به وسط دروازه زد. سافونوف حتی نیازی به شیرجه نداشت؛ ایستاد و توپ را به راحتی کامل مهار کرد. دومین سیو. حالا دیگر تردید به نیمکت فلامینگو رسیده بود.
لئو پریرا آمد؛ اینبار ضربهاش محکمتر بود، اما باز هم مسیر همان بود: وسط دروازه. سافونوف با اعتمادبهنفس بالا، بیحرکت اضافی، سومین مهار را ثبت کرد. سه پنالتی پیاپی. انریکه و نیمکت پاریس باورشان نمیشد اما هنوز همهچیز تمام نشده بود.

وقتی بردلی بارکولا پنالتیاش را گل نکرد، سوال همه این بود: آیا ممکن است؟ آیا یک گلر میتواند چهار پنالتی پشت سر هم را بگیرد؟ پاسخ، چند ثانیه بعد، به شکل قاطع داده شد.
لوئیز آراخو پشت توپ ایستاد. ضربهاش عالی بود؛ محکم، دقیق، به گوشه چپ دروازه. اما سافونوف، با یک شیرجه بلند و مثالزدنی، خودش را مثل باز شکاری به توپ رساند و چهارمین پنالتی پیاپی را مهار کرد. همانجا، فینال تمام شد. جام سرنوشتش را پیدا کرد.
پاریسنژرمن قهرمان جام بینقارهای شد، اما این قهرمانی بیش از هر چیز، داستان یک دروازهبان بود. شبی که نشان داد گاهی فوتبال را نه مهاجمان، که دستانی آرام و ذهنی متمرکز تعریف میکند. شبی که ماتوی سافونوف، فینال را به نام خودش نوشت.