کد خبر : 1423918 | 04 تیر 1396 ساعت 18:48 | 99.9K بازدید | 0 دیدگاه

بازگشت به گذشته ؛ رائول در 40 سالگی

ماتادور با بوسه ای بر انگشت حلقه

حمیدرضا صدر به بهانه چهل سالگی رائول گونزالس نگاه متفاوتی به این بازیکن اسپانیایی انداخته.

ماتادور با بوسه ای بر انگشت حلقه

به گزارش "ورزش سه"، او را با رئال مادرید شناختیم و با جامه سپید مادرید به یاد آوردیم، ولی خانواده اش طرفدار آتلتیکو بودند و بر تنش پیراهن راه راه قرمز و سپید کردند. احتمالا اگر شرایط مالی آتلتیکو مادرید در 1992 وخیم نمی شد و مدرسه فوتبالش را مدتی نمی بست او یکی از بزرگان آتلتیکو شده بود تا رئال. ولی آتلتیکو پسر پانزده ساله را مرخص کرد و او در حالی که گیج و منگ دنبال باشگاهی می گشت با پیشنهاد رئال روبرو شد.


او در فصل 95-1994 یکی از بازیکنان تیم سوم رئال با سیزده گل زده طی هفت بازی و به نظر می رسید باید صبر کند و صبر. ولی ناگهان فرشته اقبال از آن بالا آمد پایین و نشست روی شانه اش. کسی باور نمی کرد خورخه والدانو مربی رئال برود سراغ آن پسر لاغر مردنی که هجده سال هم نداشت. می پرسیدند اسمش چیه؟ رائول؟


ولی والدانو سراغش رفت. والدانو تصمیمی گرفت توضیح ندادنی. والدانو "لاشخور" را پس از یازده سال بازی در خط حمله رئال کنار گذاشت، امیلیو بوتراگوئنو را. والدانو پسر لاغر مردنی تیم جوانان را جای لاشخور روانه میدان کرد. پسر لاغر مردنی برابر ساراگوسا دوگانه ظاهر شد. نه مصیبت بار، نه درخشان. نه خیلی خوب، نه خیلی بد. پسر لاغر مردنی طی شکست 2-3 رئال، یک پاس گل به ایوان زامورنا داد و چند بار هم برابر دروازه توپ را بیرون زد. هم خطرناک ظاهر شد و هم نشان داد باید روی پای راستش کار کند. طرفداران سخت گیر رئال بر پسر لاغر مردنی سخت نگرفتند. پسر لاغر مردنی فقط هفده سال و صد و بیست و چهار روز داشت. پسر لاغر مردنی جوان ترین بازیکن تاریخ رئال بود.

 

1205308


یک هفته سپری شد و والدانو هفته بعد برابر آتلتیکو مادرید باز هم لاشخور را روی نیمکت نشاند، باز هم پسر لاغر مردنی را به میدان فرستاد. پسر لاغر مردنی این بار معرکه کرد. مثل صاعقه فرود آمد. مثل شیری که به جنگلش وارد می شود پا به محوطه جریمه آتلتیکو گذاشت و با پای چپش اولین گلش را با پیراهن جادویی سپید زد. اولین گل از سیصد و بیست و سه گلش را. یک پاس گل به زامورانو داد و ضربه پنالتی بدست آورد. او طی پیروزی از یادنرفتنی 2-4 رئال برابر تیم دوران کودکی اش بهترین بازیکن میدان شد. آخر فصل که رسید پسر لاغر مردنی اولین قهرمانی اش در لیگ را با رئال جشن گرفت. آخر فصل که رسید لاشخور می دانست باید برود.


مربیان رئال آمدند و رفتند. از فابیو کاپلو به یوپ هاینکس، از گاس هیدینگ به جان توشک تا ویسنته دل بوسکه و او در برنابئو باقی ماند. ولی دو نسخه از خود در رئال بر جای گذاشت. نسخه اول رائول مهاجمی بود بیقرار. بازیکن ناآرام بود نود دقیقه ای. می دوید. جلو، عقب. چپ، راست. هر توپی را تعقیب می کرد. هر مدافعی را نشانه می رفت. با انرژی تمام نشدنی و سرعتی بالا. استاد قرار گرفتن در موقعیت هایی غیرمنتظره شده بود. متخصص به اشتباه انداختن مدافعان. به رائول نگاه می کردیم و تردیدی نداشتیم در هر بازی حداقل دو بار برابر دروازه حریفان ظاهر می شود، بی اعتنا به جریان بازی و جابجایی های تاکتیکی. او در آن دوران سه بار قهرمان اروپا شد، سه بار قهرمان لالیگا و دو بار فاتح جام بین قاره ای. به تماشای رائول در فینال ها عادت کردیم. به بوسه زدن بر انگشتانش پس از باز کردن دروازه ها.


نسخه دوم رائول و احتمالا همان نسخه ای است که در ذهن خیلی ها مانده: رئال پس از جام جهانی 2002. او در جام جهانی مصدوم شد. برابر کره جنوبی غایب بود و اسپانیا حذف شد. پس از آن کند شد، آرام گرفت. هوشمندانه تر بازی کرد، ولی نشانی از مهاجم بیقرار نداشت، رائول نسخه اول نبود. با این وصف سال 2003 که رسید با رفتن فرناندو هیرو بازوبند کاپیتانی رئال را گرفت و تا هفت سال آن را بر بازو بست. او اولین بازیکنی بود که مرز زدن پنجاه گل در لیگ قهرمانان را پشت سر گذاشت. اولین بازیکنی بود که در دو فینال لیگ قهرمانان، 2000 برابر والنسیا و 2002 برابر بایرلورکوزن، گل زد. رائول هرگز طی شانزده سال بازی برای رئال هرگز کارت قرمز نگرفت، با این وصف در پایان راه کسی او را در برنابئو نمی خواست، هیچ کس. از پایان خوش خبری نبود. رائول آخرین فصلش در برنابئو، 10- 2009، را کنار کریستاینو رونالدو سپری کرد. رونالدو که به رائول احترام گذاشت و اجازه داد پیراهن شماره هفت را بپوشد و خودش فصل را با پیراهن شماره نه سپری کند.

 

 

1142535


بازی همان جوری تمام شد که آغاز شده بود. برابر ساراگوسا. رائول آخرین بازی اش را در رومادرا برای رئال انجام داد. دروازه را باز کرد و آخرین گل با پیراهن محبوبش را در آخرین بازی اش برای رئال زد. وقتی در 2010 مادرید را به مقصد شالکه ترک کرد، بارسلونا به رهبری پپ گواردیولا در اوج قرار داشت و رئال تیم تعقیب کننده بشمار می رفت. رائول نماد باشگاه بود، ولی نمادی رنگ پریده. نمادی بدون قدرت القای شور . کاپیتان باید بارش را می بست و می رفت. کاپیتان راهی شالکه شد.


آن حسرت در تیم ملی هم برای رائول تکرار شده بود. او در صد و دو بازی، چهل و چهار گل برای اسپانیا زد، ولی یکی از همان ماتادورهای ناکام تیم ملی بود. طعنه تلخ تر این بود اسپانیا دو سال پس از رفتن رائول قهرمان اروپا شد و دو سال بعدتر قهرمان جهان و دو سال پس از آن دوباره قهرمان اروپا. نام رائول با فوتبال اسپانیا گره خورده، ولی جایش در عصر طلایی تیم ملی اسپانیا خالی است. نمی توانیم شماره هفت رئال را بدون رائول به یاد آوریم، ولی رکوردهای مادریدی اش هم توسط شماره هفت بعدی پس از او پاک شدند: کریستیانو رونالدو.

 

حمیدرضا صدر

 

از همین نویسنده بخوانید:

 

 سایه و روشن های یک انتقال جنجالی

 

 نبرد با شیطان؛ شبی که تاریخ را ورق زدیم

 

بازگشت رونالدو به منچستر‌یونایتد: هفت پرسش

 

نگاه انتقادی اکونومیست به صعود ایران!

 

کی‌روش: از منچستر تا تهران برخلاف مسیر آب

 

وقتی عروسی به کوچه ایران رسید 

 

روزی که بلیت جام جهانی مهر باطل خورد

 

از رونالدو تا بوفون؛ از آسمان تا زمین

 

زیدان - آلگری: نیش‌ها را به هیچ بگیر

 

توخل و دورتموند: وداع سرد سرد با دیوار زرد

 

فرانچسکو توتی: پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد

 

گاسکویین 50 ساله: بدون نامه‌ای از محبوبه بی‌وفا

 

آیا دو جام یونایتد، جام های میکی ماوس بودند؟!

 

سه سقوط کرده: ونگر، گواردیولا، مورینیو

 

زیدان ماند و انریکه رفت

 

جان تری: وداع مرد احساساتی تک باشگاهه

 

چلسی 2017: دویدن دنبال باد

 

شبی در آمستردام برخلاف جریان آب

 

وقتی هیولا، سرخپوست‌ها را بلعید

 

بازنگری تاریخی‌‌ترین قهرمانی پرسپولیس؛ جام 1352

 

کسی نمی‌گفت آفتاب در مونیخ می‌درخشد 

 

مسی: خرمن آتش در میعاد

 

ال کلاسیکو: شب خوک زده با فیگو

 

تونی آدامز و سالاد فصل هجده ملیتی گرانادا

 

سی ال؛ لبخند دارودسته مادریدی

 

یوونتوس - بارسلونا: هفت پرده از نبرد انتقامی

 

میلان؛ فیل بزرگ در تاریکی مطلق

 

منچستریونایتد؛ چرا این تیم خود را پیدا نمی‌کند؟

 

مرگ تدریجی فوتبال هلند: چرا و چگونه؟

 

سایه روشن‌های جذاب‌ترین لیگ جهان 

 

مارچلو لیپی: مردی برای همه فصول

 

قطر - ایران؛ بازخوانی نبرد تلخ دوحه 1376

 

بهشت بر تو ارزانی باد پسرجان...

 

سیتی - موناکو؛ کبریت خیس برابر آتش گداخته

 

بازخوانی اولین فصل مورینیو در چلسی 

 

سیندرلا؛ نیمه شب چهارشنبه به وقت نوکمپ

 

نه، این همه آرزوهای ناپولی نبود...

 

تو هم تمام شدی آقای ونگر

 

انریکه و بارسا: اینجا زمان برای کسی متوقف نخواهد‌ شد

 

خوردن استیک با دندان‌های مصنوعی

 

معجونی که فوتبال انگلیس را تغییر داد 

 

تجدید خاطره با ایکر کاسیاس

 

آلگری: از تورین تا لندن و بارسلونا

 

بارسا در پاریس: ده پرده از کشتار والنتاین

 

لیگ قهرمانان: ناقوس‌ها برای که به‌صدا در می‌آیند؟

 

اولین توفان: وسترن در امجدیه

 

ردبول؛ بوندسلیگا علیه نوشیدنی شیطان!

 

ظهور و سقوط لستر: وداع با رمانتیسم؛ سقوط نکنید، بمانید آقای رانیری

 

آرسن ونگر: گربه خانگی میان ببرهای گرسنه

 

یادداشت حمیدرضا صدر درباره تیم محبوب ایتالیایی؛ رم، کولوسئوم در غیاب سزار  

 

لیورپول و کلوپ: ژانویه عذاب آور

 

از رونی تا رونالدو: مسیر موازی پسران فرگوسن

 

از قلیچ خانی و هاشمی نسب تا سرجیو راموس: دست دادن با آتش

 

رونالدو برزیلی یا رونالدو پرتغالی؟

 

جام جهانی 48 تیمی: معما، پرسش و دلار

 

از اوفارل تا کی‌روش: همان شهرزاد قصه‌گو

 

بازگشت یاپ استام به منچستر: داغ آن وداع تلخ

 

یوونتوس: همان بالا با یک علامت سوال

 

قربانگاه والنسیا، نفرین خفاش‌ها

 

فوتبال سال 2016؛ ده پرده از زندگی و مرگ

 

آیا یونایتد و مورینیو سرانجام به جاده اصلی بازگشته‌اند؟

 

آقای گل محجوب؛ از سیلی عبده تا مرگ در استکهلم

 

از چلسی تا آرسنال، از آنتونیو تا آرسن

 

لیونل مسی 2016: هم شیرین شیرین؛ هم تلخ تلخ

 

یادداشت ویژه حمیدرضا صدر برای برنده توپ طلا؛ رونالدو: رنج به علاوه سرمستی 

 

گواردیولا در باتلاق انگلیسی

 

میلان: مشت آهنین درون مخمل راه راه

 

ردبول، نوشابه منفور بوندسلیگاست!

 

هفته چهاردهم لیگ برتر: باران آنها را برد

 

ال کلاسیکو 232 : کسالت آمیخته به جادوی صد

 

هفته سیزده لیگ برتر: کونته آن بالا و مورینیو این پایین

 

تا 41 سالگی در برنابئو؛ کریستیانو می‌تواند؟

 

با این بارسلونا چه باید کرد؟

 

رئال به روایت زیدان: بی های و هوی، بی زرق و برق

 

هفته دوازده لیگ برتر: نه، تو دیگه خاص نیستی!

 

استیون جرارد: تاریخ تو را به کدام سو خواهد برد؟

 

 وداع با منصور پورحیدری؛ آن چروک‌های عمیق

دیدگاه‌ها