
به گزارش "ورزش سه"، این پسر تازه 18 سالش شده و راهی طولانی پیش رو دارد که بسیاری آرزوی پیمودنش را دارند. مشکل چیز دیگری است، عمیقتر، و راهحل آن یکشبه ساخته نمیشود.
بارسا از کمبود رهبر رنج میبرد. از آنهایی که شخصیت کافی دارند تا وقتی صحبت میکنند، دیگران گوش کنند. آنهایی که وقتی صدایشان را بلند میکنند، پاسخی وجود ندارد. کسانی که باعث میشوند جوانها سرشان را پایین بیندازند و یاد بگیرند، حتی اگر دردناک باشد. چون همه ما گاهی به یک تذکر بهموقع نیاز داریم. کسی که بتواند در لحظه مناسب اصلاح کند، راهنمایی کند و حد و مرز تعیین کند. این چیزی است که در هفتهای که برای بارسا گران تمام شد، غایب بود.
حسی که امروز شماره 10 منتقل میکند، تا حدی به این دلیل که انگار باشگاه کلید اصلی همهچیز را به او داده، این است که او خودش را فراتر از خوب و بد میبیند. و این در 18 سالگی مسئولیت بسیار خطرناکی است. این هفته یک صدای محکم در رختکن یا از سوی خود باشگاه کم بود که پس از لغزش او در کینگز لیگ نظم را برقرار کند.

در عوض، برعکس آن را دیدیم: مدارا، بهانهها و حس مصونیت که به هیچکس کمک نمیکند. و اگر در 18 سالگی کسی جرئت اصلاح تو را نداشته باشد، این مشکل با گذشت زمان عمیقتر خواهد شد.
چون تقصیر از لامین یامال شروع نمیشود. مثل هر جوان بااستعداد و در معرض توجه، او هم تکانههایی دارد. دوست دارد روی صحنه برود و به دنیا نشان دهد چه در وجودش دارد. و این تا وقتی که غرور و سرخوشی او را کور نکند، خوب است. لامین هنوز شیطان فوتبال را نمیشناسد و به همین دلیل از آن نمیترسد. هنوز آن را از نزدیک حس نکرده است. و در فوتبال، با گذشت زمان خواهد فهمید که این شیطان میتواند هر لحظه و به هر شکلی ظاهر شود. آنقدر لباسهای متفاوتی دارد که آماده شدن برای همه آنها سخت است. دیروز در برنابئو، او اولین درسش را آموخت. و این آخرین نخواهد بود.

اینجاست که کاپیتان و رهبر تیم وارد بازی میشود. در رختکنی اینقدر جوان، نقش کاپیتان نمیتواند فقط یک بازوبند باشد. باید یک قطبنما باشد. و پویول در این زمینه استاد بود. هیچ شکی نیست. کاپیتان سابق بلوگرانا او را بهموقع متوقف میکرد. یک حرکت نابجا، یک اظهارنظر، یک ژست، کارلس میتوانست آن را قبل از تبدیل شدن به مشکل حل کند. همیشه در خلوت، با احترام، اما با وضوحی که اثرش باقی میماند. بسیاری از جوانها در یک گفتوگوی پنجدقیقهای با او بیشتر از یک فصل تمرین یاد گرفتند.
و یامال، با رهبری مثل او در کنارش، بیشتر میخندید و کمتر گم میشد. چون در فوتبال، سختترین چیز رسیدن نیست، ماندن است. و وقتی نورافکنها به همهجا میتابند، معمولاً در سایه گم میشوی. این اتفاق برای نیمار افتاد. استعدادی که کمتر دیده شده، اما هرگز آنطور که انتظار میرفت، بر فوتبال مسلط نشد. یا حداقل آنطور که در ابتدای حضورش در بارسلونا بارها تصور میشد. او بزرگ بود. خیلی. اما کمتر از آنچه همه ما تصور میکردیم.