
به گزارش ورزش سه، "من به اینها نمیبازم." این به عبارت کلیدی یا شعار تجاری او در حرفهاش تبدیل شده است، شاید مثل آن عدد ۴ که نه فقط رمز کریخوانی بود، بلکه شماره ورود هواداران به سامانههای مخابراتی شد. اما نشان مربیگری او شاید جملات دیگری باشد: "این پلیدیها در استقلال تمام نخواهد شد اما اگر استقلالی واقعی هستید، دفعه بعد لااقل حامی این دروغگوها نباشید."
او در روزهای جدلش با احمد سعادتمند این جملات را خطاب به هوادارانی گفت که به بازگرداندن آندرهآ استراماچونی و شلوغبازی مدیر وقت استقلال در نقلوانتقالات دل بستند. هم کنایه به هواداران بود و هم درخواستی صمیمانه.
بزرگترین دستاورد فرهاد مجیدی برای استقلال، صدرنشینی اینروزهایش نیست، بلکه او بود که مهمترین نقش را برای گذر از دوران سعادتمند - مددی به دوران آجرلو بازی کرد. او بود که آن نوع مدیریت را تقبیح کرد و به همه آدرس داد که جریانی در استقلال، به کار خودویرانگری مشغول است.
استقلال در تنظیم روابطش با مربیان دچار بحران بود. کار استقلال و وینفرد شفر به روزی رسید که باشگاه سرمربی را به محل تمرین راه نداد. امیرحسین فتحی هرگز نتوانست ذرهای احساس خوشایند همکاری را در استراماچونی ایجاد کند و سرانجام استراماچونی به سختگیرانهترین شکل، فسخ یکطرفه قرارداد را ترجیح داد. حتی محمود فکری که از در مسالمت با مدیران به مربیگری استقلال رسید، سرانجام خوشی نداشت.
فرهاد مجیدی پای فینال جام حذفی، اوج بحران با مدیریت باشگاه را تجربه کرد و در هر بار جدایی و پیوند با استقلال، نتوانست یک رابطه سالم و حرفهای را در استقلال تجربه کند. آنچه بر مربیان استقلال گذشت، برای ناکامی هر تیمی کافی بود.
اما آنچه فرهاد مجیدی را به برنده تمام آن جدلها با جریان خودویرانگر در استقلال تبدیل کرد، انتخابهایش، عصبانیتهایش، قهر و استعفا و همه تصمیماتش بود و تک تک جملاتی که گفت، هر آنچه خودش بود یا کوشش کرد که باشد. شاید درباره هر کدام از آن خردهرفتارها -در وقت بروز- واکنشها گوناگون و گاه منفی بود اما نقشی که مجیدی بازی کرد، شخصیت امروزش را ساخت، چیزی که استقلال را به داشتن یک مربی برای یک دوران امیدوار کرده است.
طریق مدیریت مصطفی آجرلو در استقلال، نوع حمایتش از مربی -دستکم آنچه از بیرون برداشت میشود-، هر چقدر که تصمیم و روش خودش باشد، اما از آنچه پیشتر بر فرهاد مجیدی در استقلال گذشت تاثیر گرفته است. آجرلو میدانست که فارغ از هر شباهت و تفاوتی، نمیتواند در تنظیم رابطه باشگاه با مربی، حتی ذرهای به دوران سعادتمند یا مددی نزدیک باشد. چون نتیجهاش برای همه روشن بود، هم استراماچونی با صدای بلند از سوءمدیریت گفته بود و هم فرهاد مجیدی.
استقلال امروز را مربیانش ساختهاند، چه آنها که زیر فشار سوءمدیریت اخراج و استعفا و فسخ یکطرفه را تجربه کردند، چه این مربی که از بلبشوی استعفا و قهر هم گذر کرد و امروز استقلال را بیش از تمام سالهای دهه گذشته به قهرمانی امیدوار کرده است. مربیان استقلال خواسته -مثل استراماچونی و مجیدی- و ناخواسته -مثل شفر و فکری- سوءمدیریت در استقلال را عیان کردند تا راهی باقی نماند جز اینکه حاکمیت سرمربی بر تیمش ممکن شود، آنچه امروز فرهاد مجیدی دارد.
مربیان فقط مربی یک جلسه تمرین و یک بازی نیستند، آنها میتوانند باشگاه را از یک دوران به دوران دیگری ببرند، با قدرتی که از هواداران وام میگیرند و جایگاهی که در فضای هواداری -هرچند مسموم- بهدست میآورند.
فرشاد کاسنژاد