کد خبر : 1640448 | 09 مهر 1398 ساعت 11:55 | 18.9K بازدید | 1 دیدگاه

روایت لوکاس از کودکی دشوار برادران هرناندز

لوکاس هرناندز، ستاره بایرن مونیخ می‌گوید او و برادرش تئو که این روزها در آث میلان بازی می‌کند کودکی دشواری داشته‌اند و بعد از آنکه پدرشان در کودکی آنها را ترک کرده تا امروز خبری از او ندارند و حتی از زنده بودنش مطمئن نیستند.

روایت لوکاس از کودکی دشوار برادران هرناندز

به گزارش "ورزش سه"، لوکاس هرناندز، مدافع فرانسوی بایرن مونیخ که امسال تابستان از اتلتیکو مادرید به این تیم پیوست می‌گوید او و برادر فوتبالیستش تئو، کودکی دشواری را پشت سر گذاشته‌اند. هرناندز از زمانی می‌گوید که این دو برادر در دوران کودکی با شرایطی روبرو می‌شوند که پدرشان خانه را ترک کرده و دیگر هرگز خبری از او به‌دست‌شان نرسیده. لوکاس می‌گوید او و برادرش تا همین امروز حتی نمی‌دانند پدرشان زنده است یا نه.

 

برادران هرناندز با این‌حال راه پدرشان را دنبال کرده و فوتبالیست حرفه‌ایی می‌شوند. لوکاس می‌گوید بزرگ شدن دو پسربچه که پدری ندارند برای آنها بسیار دشوار بوده.

 

1439211

 

لوکاس هرناندز در گفتگو با گل در این باره گفت: "هرگز سعی نکردم با پدرم تماس برقرار کنم. البته آن موقع که جوانتر بودم به این فکر می‌کردم که یعنی او الان کجا است و دوست داشتم بدانم کجا است و چه کار می‌کند. ولی با گذشت زمان، پدرم برایم اهمیت کمتری پیدا کرد و دیگر کمتر فکرم را مشغول می‌کرد. وقتی بزرگتر شدم بیشتر به خودم و زندگی‌ام فکر می‌کردم".

 

ستاره فرانسوی خط دفاعی بایرن در ادامه گفت: "در نهایت برایم روشن شد که او ما را ترک کرده چون دوست‌مان نداشته. اگر او ما را دوست نداشته همان بهتر که ترک‌مان کرده. من حالا 23 ساله هستم و زمانی او ما را ترک کرد پنج شش ساله بودم. الان حدود شانزده یا هفده سال است که ما کوچکترین خبری از او نداشته‌ایم. نمی‌دانم کجا است و چکار می‌کند و اصلا زنده است یا نه. من حالا خودم صاحب خانواده شده‌ام. او که تا حالا هیچ تماسی با ما نداشته معلوم است این چیزها برایش اهمیتی ندارد".

 

لوکاس در عین حال از مادرش ستایش کرده و می‌گوید او جای خالی پدر را برای او و برادرش پر کرده است. هرناندز در این باره گفت: "بعد از ترک خانه توسط پدرم من و مادر و برادرم خیلی زود به یک گروه سه‌نفره قسم‌خورده تبدیل شدیم. من و برادرم همیشه یک توپ فوتبال همراهمان بود، صبح و شب فرقی نداشت. ما تمام مدت با هم بازی می‌کردیم و بهترین دوست‌های هم بودیم. مادرم برای ما زندگی کرد، کار کرد و همه چیزش را به پای ما ریخت تا ما هیچ کمبودی احساس نکنیم".

 

 

دیدگاه‌ها