
به گزارش ورزش سه، کاپیتان سابق تاج بعد از ظهر روز گذشته بر اثر وخامت بیماریاش درگذشت تا آبیها یکی از چهرههای ماندگار تاریخ خود را از دست بدهند. این نوشتهای از نادر داوودی درباره کارگرجم و نسلی است که تیم تاج را در فوتبال ایران به یک مدعی بدل کردند؛ مرثیهای بر خاموشی تدریجی ستارگان دهه ۱۳۵۰ که به تدریج ما را در این دنیا تنها میگذارند.
متنی به قلم نادر داوودی:
بیتردید، با رفتن «اکبر کارگرجم»، نه فقط یکی از چهرههای درخشان فوتبال ایران، بلکه تکهای از حافظهی جمعی ما نیز از میان رفت. او به عصری تعلق داشت که هنوز جهان در هجوم آهن و پول، از معنا تهی نشده بود؛ روزگاری که فوتبال، نه صحنهی نمایش سرمایه و تکنولوژی، که عرصهی شور، نجابت و زیبایی بود.
«کارگرجم»، در تیم تاج، در هنگامهای که ستارگان یکبهیک از تیم میرفتند، قامت استواری بود که به جوانان تیم صلابت میبخشید. او در میدان، هم مدافع بود و هم نگهبان روح بازی؛ همانقدر که در نبرد تنها میدرخشید، در سکوت و وقار نیز، تجسم خویشتنداری و احترام بود. حضورش یادآور آن نسل از پهلوانان بود که هنوز میان افتخار و قدرت، مرز روشنی قائل بودند.
اکنون او نیز در روزی که استقلال پس از طوفانی طولانی دوباره به ساحل آرامش بازگشته است، خود به آرامش جاودان رسیده است؛ گویی روح او نیز همنوا با تیم محبوبش، از رنج رهایی یافته. میگویند از بستر بیماری، همچنان بازیها را دنبال میکرد؛ چه تصویر پرمعنایی است: مردی که در واپسین روزهای حیات، هنوز چشم از معشوق دیرینش برنداشته بود.

اما اندوهی ژرفتر در پس این فقدان نهفته است. نسل او، نسلی که در دههی پنجاه خورشیدی به فوتبال ایران شأنی ملی و فرهنگی بخشید، یکییکی در خاموشی فرو میروند؛ گرفتار بیماریای که گویی استعارهای است از فرسایش تدریجی حافظهی تاریخی ما. و چه تلخ است که میراث آنان نیز، با نوارهایی که بیمحابا بر آنها برنامههای تازه ضبط شد، از میان رفتهاند.
ما ماندهایم و خاطرههایی محو، چند عکس پراکنده، و واژههایی که میکوشند از میان غبار فراموشی، سیمای آنان را بازسازی کنند. شاید این همان تقدیر سرزمین ماست: که قهرمانانش در حافظهی شفاهی بمانند، بیآنکه تصویری روشن از آنها در زمان باقی بماند. و با اینهمه، تا زمانی که هنوز کسی نامشان را با احترام بر زبان میآورد، میراثشان زنده است؛ چون بازتابی از جهانی که در آن، زیبایی هنوز بر قدرت غلبه داشت.