کد خبر : 1563484 | 02 آبان 1397 ساعت 14:09 | 154.3K بازدید | 0 دیدگاه

از دفاع راست تا وینگر چپ

833 روز؛ سیامک نعمتی چگونه ستاره پرسپولیس شد؟

از علاقه پرسپولیس به منشا خبر داشتم؛ اما برانکو درباره سیامک هم از من سوال کرد. شوکه شدم. سیامک فصل درخشانی را پشت سر گذاشته بود و طبیعی بود تیم های زیادی سراغش بیایند...

833 روز؛ سیامک نعمتی چگونه ستاره پرسپولیس شد؟

به گزارش ورزش سه ، بهنام مددی همکار روزنامه نگار ما و مدیر رسانه ای تیم فوتبال باشگاه پیکان به بهانه گل سرنوشت ساز سیامک نعمتی یادداشت جذابی از روزهای حضور او در پیکان برای ما نوشته است. این نوشته سرشار از جزییات و نکاتی است که خواندنش را ضروری می کند، پشیمان نمی شوید!  


بخش اول- روز اول ورودم به باشگاه پیکان بود. رفته بودم برای مذاکره با مهندس شیعی؛ آقا مجید گفته بود قبل از ظهر آنجا باش. از ایستگاه مترو بیرون آمدم و پس از چند دقیقه پیاده روی وارد باشگاه شدم. به سمت دفتر مهندس رفتم. کنار دفترش، یک اتاق کوچک بود. آقا مجید آنجا بود و چند کاغذ بزرگ روبرویش. رضا مرتضی زاده هم کنارش بود. یکی از صدها پسر قد کشیده اش. بازیکنش در وحدت و حالا یکی از دستیارهایش در پیکان. سرمربی امیدهای پیکان بود و تمام بازیکنان باشگاه را در تمام رده ها مثل کف دستش می شناخت. مشغول گفتگو با آقا مجید درباره بازیکنان؛ پست به پست جلو می رفتند. اینکه چه کسانی بمانند، چه کسانی در لیست تردید باشند، چه کسانی بروند و در چه پست هایی بازیکن جدید به تیم اضافه شود. پست دفاع راست، یکی از سوژه های اصلی بود. یک جوان 22 ساله که سال آخر حضورش در لیست امیدها بود، گزینه اول آقا رضا بود. داشت به آقا مجید توضیح می داد:"آقا خیالتان راحت. سیامک نعمتی را بگذارید نفر اول لیست. پارسال بهترین دفاع راست لیگ یک شد و مرزبان کاملا از او راضی بود. اصلا دریبل نمی خورد. پا به توپ است؛ یک در مقابل را راحت رد می شود و در فاز هجومی به تیم کمک می کند." آقا مجید اسم سیامک را نوشت اما برای این پست یک  گزینه با تجربه هم می خواست. علی حمودی را به تیم اضافه کرد. مهدی شیری هم در لیستش بود.

 


تمرینات شروع شد. شیری و حمودی هر دو جذب شدند. یک روز سیامک پیش آقا رضا رفت. به مرتضی زاده گفته بود اگر آقا مجید روی من نظر ندارد، اجازه بدهید جدا شوم. رضا صحبت های سیامک را به آقا مجید منتقل کرد اما آقا مجید در جواب گفت:"به سیامک بگو تو جایی نمی روی. ما در کنار هم یک فصل درخشان در پیش داریم."


پس از چند روز تمرین نوبت به انجام یک بازی دوستانه مهم رسید. بازی با تراکتورسازی؛ تیم پرستاره امیر قلعه نویی به پیکانشهر آمد. آقا مجید ترکیب را اعلام کرد. آقا رحمان توی گل؛ امیرحسین صادقی، سیاوش یزدانی، علی حمودی و آرمان قاسمی. اسم سیامک در بین 4 مدافع نبود. صادق بارانی، بهادر عبدی، مهدی شیری، مرتضی آقاخان، آرش برهانی و سیامک نعمتی. آقا مجید سیامک را کنار کشید. به او گفت گوش چپ بازی می کند. آقاخان هم در گوش راست. پا به توپ شوند و دریبل کنند:"هروقت فضا گیرت آمد شوت بزن؛ پا به توپ شو. راحت بازی کن."


سیامک خیلی آمادگی اش را نداشت. تقریبا از پست جدیدش شوکه بود. مثل آقاخان که دوست داشت نوک بازی کند اما گوش راست بود.  بازی شروع شد و سیامک یکی از بهترین نمایش هایش را ارائه داد. بارها و بارها مدافعان تراکتورسازی و مخصوصا ایرانپوریان را آزار داد. به راحتی از آنها عبور می کرد و اوج کارش هم یک شوت 40 متری بود که به تیر دروازه گروسیان خورد. آن مسابقه در نهایت یک-یک تمام شد اما شاید 18 تیر 95، نقطه عطف فوتبال سیامک بود. او دیگر یک گوش کلاسیک بود. پا به توپ؛ با فیزیکی منحصر به فرد که شما هیچ وقت نمی فهمید چطور حریفانش را پشت سر هم دریبل می کند.

 


بخش دوم- با پرسپولیسی ها در هتل المپیک برخورد می کنیم. هم آنها بازی دارند، هم ما. دقیقا یادم نمی آید هفته چندم لیگ پانزدهم بود. فرزاد حبیب اللهی را در لابی دیدم. همکار قدیمی ام؛ رفیق 10 ساله و حالا آنالیزور پرسپولیس و یکی از مورد اعتمادترین افراد برانکو. گفت اگر کاری نداری، بیا کافی شاپ گپ بزنیم. برانکو هم آنجا بود؛ همینطور ایگور پانادیچ. مرا به برانکو معرفی کرد و مشغول گپ زدن شدیم. اواخر فصل بود و از علاقه پرسپولیس به منشا خبر داشتم؛ اما برانکو درباره سیامک هم از من سوال کرد. شوکه شدم. سیامک فصل درخشانی را پشت سر گذاشته بود و طبیعی بود تیم های زیادی سراغش بیایند؛ بخصوص که متاسفانه قراردادش با پیکان آخر فصل تمام می شد اما انتظار نداشتم پرسپولیس هم او را زیر نظر داشته باشد. فرزاد گفت برانکو می خواهد درباره سیامک بداند. با شما قرارداد دارد؟ هول شدم و گفتم بله! نمی توانید او را جذب کنید. مثل پسر بچه ها آدرس اشتباه دادم که مثلا بی خیالش شوند! سیامک را خیلی دوست داشتم. کلا باید حضور در یک تیم را تجربه کنید تا این احساس برایتان قابل درک باشد. اینکه دوست نداشته باشید هیچ کدامشان را از دست بدهید. اما در فوتبال حرفه ای، این توقع خنده دار جایی ندارد.

 

 

کمی که گذشت، به برانکو گفتم سیامک چه استعداد بالایی دارد. از اخلاقش پرسید و من هر آنچه از سیامک می دانستم را به او گفتم. سیامک قرار نبود فیکس پرسپولیس باشد. روی قدرت پا به توپ و شوتزنی اش برای دقایق خاصی از مسابقات حساب کرده بودند. سیامک در مسیر پیشرفت بود و شک نداشتم اگر یک فصل دیگر در پیکان باشد، می تواند مثل ترابی و قلی زاده که از سایپا خودشان را به کی روش تحمیل کردند، یکی از مسافران جام جهانی باشد. واقعا سر سوزنی به این اتفاق شک نداشتم اما در نهایت فصل تمام شد و سیامک تصمیم گرفت با منشا به پرسپولیس برود. چه پیشنهاد جذابی! جای یک پسربچه مستعد 23 ساله نبودم که بگویم از رفتن به پرسپولیس منصرف شو و یک سال دیگر اینجا بمان اما می دانستم او به جای خوبی می رود. می دانستم مراقبش هستند و شاید دیر، اما در نهایت حقش را می گیرد. سیامک رفت. هیچ وقت روز رفتنش را فراموش نمی کنم. با آقا مجید و حمید خان مطهری در اتاق مربی ها بودیم. کس دیگری نبود. موبایلم را برداشتم که خبرها را چک کنم که عکسش را دیدم. با پیراهن پرسپولیس. گفتم حمید خان سیامک رفت. آقا مجید داشت نماز می خواند. گفت مبارکش باشد. بعدش سکوت. چند ثانیه نگذشته بود که دیدم چشم هایمان قرمز شده. آقا مجید به حمید نگاه کرد و گفت:"روزی که تو به سپاهان رفتی هم حال من همین بود. رفتم مغازه و تنها گریه کردم." سیامک با رفتنش بخشی از قلب ما را هم با خودش برد.


بخش سوم- 833 روز پس از بازی دوستانه پیکان مقابل تراکتورسازی، سیامک گل صعود پرسپولیس به فینال  لیگ قهرمانان آسیا را در آزادی 100 هزار نفری زد. عجب سرنوشتی! سیامک پاداش چه چیزی را گرفت؟ خیریتی که طارمی از آن صحبت می کرد را شاید اینجا بشود دید. اینکه پرسپولیس محروم شود، امیری برود، احمدزاده برود، سروش برود و جا آرام آرام باز و بازتر شود. سیامک هم سخت تمرین کند و جایش را بگیرد. همان روز اول به فرزاد گفته بودم که سیامک با بازی کردن می شود همان ستاره ای که انتظارش را دارند. شاید اگر پرسپولیس محروم نمی شد، امروز سیامک جایی غیر از پرسپولیس بود. از این شایدها زیاد است اما آن چیزی که قطعی است، این است که سیامک مزد خوش قلبی اش را گرفت. مزد سختکوشی اش را؛ با تیری که او به قلب دروازه السد زد، نفس ما هم باز شد.
 یاد پسر بچه ای افتادم که 833 روزه، تبدیل به یک مرد موفق شد. فاتح قلب میلیون ها ایرانی. خودش می داند که هنوز اول راه است. خودش می داند باید چقدر بیشتر پیشرفت کند. خودش می داند چقدر دوستش داریم و خودش می داند حتی قهرمانی آسیا برایش پله آخر نیست. برو جلو سیامک. برو جلوتر بگذار  بیشتر کیف کنیم.

 


بهنام مددی

دیدگاه‌ها