کد خبر : 1847616 | 19 مهر 1401 ساعت 13:43 | 217.6K بازدید | 55 دیدگاه

آن بازی باید 16 گل می‌خوردیم

طباطبایی: همسرم در استادیوم پارکن کپنهاگ عاشقم شد!

یکی از خاطره‌انگیزترین تقابل‌های بدون گل فوتبال ایران برابر دانمارک رقم خورد؛ جایی که وایکینگ‌ها هر چه زدند راهی به دروازه هادی طباطبایی نیافتند.

طباطبایی: همسرم در استادیوم پارکن کپنهاگ عاشقم شد!

به گزارش "ورزش سه"، هادی طباطبایی دروازه‌بان اسبق استقلال و تیم ملی این روزها در دانمارک حضور دارد؛ جایی که یکی از جذاب‌ترین خاطرات دوران فوتبالی خود را ثبت کرده است. اما شاید برای او جذاب‌ترین اتفاق در کنار شب فوق العاده فوتبالی‌اش، آشنایی با همسرش در آن استادیوم باشد. آشنایی که باعث شده 23 سال اخیر را در کنار هم پشت سر بگذارند. او در تازه‌ترین گفت‌وگویی که داشته، به حواشی جالب آن بازی پرداخته است. 
قبل از بازی همه استرس داشتند
دانمارک در آن مقطع از بهترین تیم‌های دنیا بود و قهرمان اروپا شده بود و اگر اشتباه نکنم چند روز قبل از بازی ما توانسته بود ایتالیا را شکست دهد. بازی سختی بود و یادم است بازیکنان قبل از بازی استرس داشتند ولی من خودم نگاه مثبتی به این بازی داشتم و شرایط روحی من خیلی خوب بود. یادم است مهدی هاشمی نسب سراغم آمد و با استرس گفت بازی خیلی سختی است، چکار کنیم؟ من به او گفتم کار خاصی قرار نیست انجام بدهیم، می‌رویم بازی می‌کنیم و برمی‌گردیم.

دانمارکی‌ها دوست نداشتند با ما بازی کنند
همانطور که گفتم دانمارک در آن مقطع از تیم‌های خوب فوتبال دنیا بود و در سوی مقابل تیم ملی ما هنوز مثل امروز در سطح جهان مطرح نشده بود و یادم است جو خیلی علیه ما بود و حتی تعدادی از بازیکنان و رسانه‌های دانمارکی به تدارک این بازی معترض بودند و به فدراسیون فوتبال‌شان ایراد می‌گرفتند که چرا با تیم ضعیفی مثل ایران بازی می‌کنید. تصورشان این بود که تیم ضعیفی هستیم ولی خب خدا را شکر نتیجه بازی جوری شد که متوجه شدند این طورها هم نیست.

یک چشمم به توپ بود و یک چشمم به ساعت
اگر بگویم از آن بازی چیز زیادی خاطرم نیست دروغ نگفته‌ام. جو حاکم بر بازی خیلی سنگین بود و من فقط فکر و ذکرم این بود که هر توپی به سمتم می‌آید؛ بگیرم. یک چشمم به توپ بود و یک چشمم به ساعت استادیوم و چیزی از جریانات بازی متوجه نشدم و ثانیه شماری می‌کردم تا بازی تمام شود و داور سوت را بزند. هر لحظه ممکن بود زحماتی که در 90 دقیقه بازی کشیده بودیم از بین برود و حیف بود اگر این اتفاق رخ می‌داد.

1752121

پورحیدری حرکت معروفش را انجام داد
مرحوم پورحیدری مربی واکنش‌گرایی نبود و نه خیلی از خودش ناراحتی نشان می‌داد و نه خوشحالی و کلاً اهل این نبود که کسی را شماتت کند و یا برعکس بخواهد کسی را تشویق کند. ایشان یک عادت و حرکت معروف داشت که وقتی موقع بازی استرس می‌گرفت گوشه ناخن‌هایش را می‌جوید و در طول بازی با دانمارک هم چنین حرکتی انجام می‌داد و مشخص بود استرس زیادی دارد و بعد از پایان بازی خسته نباشید گفت و از من تشکر کرد.

خیابانی به اشتباه گفت توی دروازه
موقعیت‌های زیادی از حریف گرفتم و اگر بخواهم بین آنها انتخاب کنم سخت است ولی یک موقعیت شوت از راه دور بود که زاویه خیلی زیادی داشت و شاید کسی فکرش را نمی‌کرد بشود آن توپ را گرفت. بعد از بازی که ویدیوی آن بازی را دیدم؛ جواد خیابانی به اشتباه گفت توپ وارد دروازه شده است و بعد از مدتی متوجه شد من آن را گرفته‌ام و توپ گل نشده است.

1752120

بازی باید 16-2 می‌شد
دو موقعیت خیلی خوب در این بازی داشتیم. یکی را داریوش یزدانی زد و اشمایکل گرفت و یکی هم تک به تک بود که علی موسوی زد و چیزی نمانده بود گل شود ولی اینطور نیست که بگوییم بدشانسی آوردیم و می‌توانستیم ببریم. اگر قرار بود موقعیت‌های دو تیم گل شود این بازی باید 16 بر 2 به نفع دانمارک تمام می‌شد و نمی‌توانم بگویم نتیجه مساوی در این بازی عادلانه بود.

آشنایی با همسر در استادیوم
بعد از پایان آن بازی بود که با همسرم آشنا شدم. او ساکن دانمارک بود و آمده بود بازی را ببیند و قسمت اینطور بود که با هم آشنا شویم و ازدواج کنیم. فکر می‌کنم آن بازی برایم خیر و برکت زیادی داشت و علاوه بر اینکه من را با آن بازی می‌شناسند؛ ازدواجم هم اتفاق خوبی بود که برایم در آن بازی و آن سفر رخ داد.

تمجید جالب اشمایکل
بعد از پایان بازی پیراهنم را با اشمایکل عوض کردم و پیراهن او را یادگاری گرفتم که بعد آن را به پسرم هدیه دادم. دیالوگ خاصی بعد از پایان بازی بین من و اشمایکل برقرار نشد ولی یک مصاحبه انجام داد و گفت تا قبل از این بازی فکر می‌کردم بهترین گلر جهان هستم ولی در بازی با ایران دیدم دروازه‌بان بهتر از من هم وجود دارد.

1752138

من را به جای هادی، با لقب شیر کپنهاگ می‌شناسند
لقب شیر کپنهاگ را یکی از روزنامه‌ها فردای آن بازی روی جلد برد و تیتر جالبی بود و تبدیل به لقب من شد و الان بیشتر از اینکه من را به اسم هادی بشناسند، به اسم شیر کپنهاگ می‌شناسند. این لقب را دوست دارم و در کنارش لقب هادی دیوید سیمن که استقلالی‌ها به من داده بودند؛ هم دوست دارم. واقعاً یادش بخیر. زمان چقدر زود می‌گذرد.

خوشحالم آن بازی از من به یادگار ماند
خیلی‌ می‌گویند در تیم ملی به حقم نرسیدم و شاید استحقاقم این بود که بیشتر از این‌ها بازی ملی داشته باشم ولی خب بازهم خدا را شکر می‌کنم دوران حضورم در تیم ملی خوب بود و چنین بازی خاطره‌انگیزی به یادگار ماند و الان هرکس یاد بازی‌های ملی من می‌افتد عملکرد خوبی را از من در ذهن دارد و همین برایم خیلی مهم است.

دیدگاه‌ها